پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان عج» ثبت شده است

منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد

صبح همراه سحر خیز جوانش برسد

خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد

ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد

پرده چاردهم وا شود و ماه تمام

از شبستان دو ابروی کمانش برسد

لیله القدر بیاید لب آیینه‌ی درک

سوره فجر به تاویل و بیانش برسد

نامه داده ست ولی عادت یوسف اینست

عطر او زودتر از نامه رسانش برسد

شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود

عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد

ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود

که تو هم آمده باشی و اذانش برسد

قاسم صرافان 

عطر نرگس...

تو رو حتی توو رویامم ندیدم

ولی یه عمره جات خالیه پیشم

ندیدمت چه احساس غریبی

ندیدمو برات دلتنگ میشم!!!

همش حس میکنم نزدیک میشی

تو حتی خواب و رویامو گرفتی

خودت احساسمو درگیر کردی

خودت تنهایی دنیامو گرفتی!

بیا تا کفترا دورت بگردن

براشون هر قدم دونه بپاشی

چراغون میکنم پس کوچه هارو

شاید قسمت بشه این جمعه باشی

تا کی واسه رسیدن استخاره؟

شاید صدسال دیگه م بد بیاره

نمیدونم شاید دست تو هم نیست

خدا شاید برات دلشوره داره !

فقط بگو کدوم هفته کدوم روز؟

کجا منتظر رسیدنت شم؟

میخوام کاری بدم دست خودم که

خودم بهونه ی اومدنت شم

سپردی دست کی پیراهنت رو؟

که یک عمره برامون نمیاره

چه بوی نرگسی می پیچه اینجا

اگه این باد سرگردون بذاره!!!

ترانه عطر نرگس حدیث دهقان - علی لهراسبی

++

آخرین پست 91 ... سال جدید پیشاپیش مبارک...!


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۱ ، ۰۱:۵۶
شما مرا درخت صدا کنید
بی تو نشستم در خیابان زیر باران

گویی که مجنون در بیابان زیر باران


افتاده نان خشکی از منقار زاغی

گنجشک خیسی می خورد نان زیر باران


هر کس به قدر روزی خود سهم دارد

سهم من از تو :چشم گریان زیر باران


ای کاش می شد با تو ساعتها قدم زد 

از راه آهن تا شمیران زیر باران*


با طعنه عابرها سراغت را گرفتند

آخر چه می گفتم به آنان زیر باران؟!


باور کن از تو دست شستن کار من نیست

عشق تو می گردد دو چندان زیر باران

...

وقتی دعا در زیر باران مستجاب است

دیگر چه کاری بهتر از آن زیر باران


پروردگارا در غیاب حضرت عشق 

رعدی بزن ما را بسوزان زیر باران

................................................

* منظور خیابان ولی عصر عج است

کاظم بهمنی


1174 مین سال امامت امام مهدی(عج) است به کشتی اش 313 نفر سوار نشده است. نوح نبی (ع) 950 سال که گذشت نفرین کرد طوری که آب زمین را برد ... اگر امام رحمت جز رحمت می کرد بالقوه قابلیت نفرین شدن داریم من از طرف 8 میلیارد نفر رو سیاهم .... خدا کند آدم شویم... وای از شرمندگی آن روزی که امام از هزاران سال غربتش در میان شیعیانش گله کند....




اگر سفر بروی بی خبر زبانم لال
بماند آه دلم پشت در زبانم لال

هزار سال گذشت از قرار دیدنمان
تو رفته ای که نیایی مگر زبانم لال

مگر نه این که تو خورشید اسمان منی
چگونه شبم بی تو شد سحر زبانم لال

هنوز مانده بفهمم تو شاعرم کردی
نگفتم از تو از این بیشتر زبانم لال

بگو که دل بکنم از تمام ادم ها
نگو فقط ز تو تو یک نفر زبانم لال

زدست چوب حراج این غزل به احساسم
تو را اگر که نبینم اگر ... زبانم لال

فاطمه آتش پیکر 

+ به قول وبلاگ یکی از دوستان " من هنوز همان من ٍ دیروزم شاید کمی دلگیرتر..."

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۱۱
شما مرا درخت صدا کنید

سلام وارث تنهای بی‌نشانی‌ها!

خدای بیت غزل‌های آسمانی‌ها

نیامدی و کهنسال‌هایمان مُردند

در آستانهٔ مرگ‌اند نوجوانی‌ها

چقدر تهمتِ ناجور بارمان کردند

چقدر طعنه که: «دیوانه‌ها! روانی‌ها!

کسی برای نجات شما نمی‌آید

کسی نمی‌رسد از پشتِ نُدبه‌خوانی‌ها»

مسیحِ آمدنی! سوشیانس! ای موعود!

تو هر که هستی از آن‌سوی مهربانی‌ها!

بگو به حرف بیایند مردگانِ سکوت

زبان شوند و بگویند بی‌زبانی‌ها

هنوز پنجره‌ها باز می‌شوند و هنوز

تهی است کوچه از آوازِ شادمانی‌ها

و زرد می‌شوند و دانه‌دانه می‌افتند

کنار پنجره‌ها برگِ شمعدانی‌ها


+

.... بگو [این] تفضل به دست‏خداست آن را به هر کس که بخواهد مى‏دهد و خداوند گشایشگر داناست (۷۳)

رحمت‏خود را به هر کس که بخواهد مخصوص مى‏گرداند و خداوند داراى بخشش بزرگ است (۷۴)

 

.....قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۷۳﴾

یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿۷۴) - آل عمران

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۱ ، ۲۱:۲۸
شما مرا درخت صدا کنید

رفیق حادثه‌هایی به رنگ تقدیری

اسیر ثانیه‌هایی شبیهِ زنجیری

در این رسانه‌ی دنیا میان برفک‌ها

نه مانده از تو صدایی ، نه مانده تصویری

رسیده سنّ حضورت به سنِ نوح اما

شمار مردم کشتی نکرده تغییری

هزار جمعه‌ی بی‌تو گذشته از عمرم

هزار سال پیاپی دچار تأخیری

شبیه کودک زاری شدم که در بازار

تو دست گمشده‌ها را مگر نمی‌گیری...؟

کاظم بهمنی


+دیوانه های خرافاتی آن ور آب! خیال کردن بعد از یه عمر ظلم و ستم یک گروه زور گو به یه گروه آدم بیچاره میشه دنیا توی جمعه ای تمام بشه و تمام. نه!!!! دنیا توی یه جمعه ای تازه شروع میشه!

محمد اصفهانی این شب ها توی شبکه دو میخونه :

بهشت از دست آدم رفت از اون روزی که گندم خورد / ببین چی میشه اون کس که یه جو از حق مردم خورد

کسایی که تو این دنیا حساب ما رو پیچیدن / یه روزی هر کسی باشن حساباشونو پس می دن

 .  .  .

نذار بازی کنن بازم برامون با همین نقشه / خدا هرگز کسایی رو که حق خوردن نمی بخشه !




+

این بار بی تردید « لیلا » قسمت قیس است

این جا سلیمان شاعر چشمان بلقیس است

این بار تاریخ جهان وارونه خواهد شد

شرح غزل در مثنوی اینگونه خواهد شد

هم رو به فصل بشنو از نی باز می گردیم

هم گِرد قبر حضرت آواز می گردیم

از قونیه تا بلخ را آیینه می کاریم

تا بی نهایت مثنوی در سینه می کاریم

فصل سماع برگ در پاییز می آید

دستار سبز « شمس » از تبریز می آید

هر شعر با مولای « بلخ » آغاز خواهد شد

نام تمام شهرها « شیراز » خواهد شد

خیام را در دانه ی انگور می بینیم

در باغ های سبز نیشابور می بینیم

در بیستون با خنده های باد می رقصیم

ما با صدای تیشه فرهاد می رقصیم

باران به باران عشق از هر گام می روید

در دشت های خلوت بسطام می روید

بی چتر از رگبار باران می توان رد شد

از هفت شهر عشق آسان می توان رد شد

انگورها بر شاخه پروین می نشانند

حلاج را از دار پایین می کشانند *

هر نیمه شب از هر غزل فانوس می جوشد

از خاک صحرا شعر اقیانوس می جوشد

من باز هم ، من باز هم درویش خواهم شد

معشوقه ی بی ادعای خویش خواهم شد

انسان جهان دیگری ترسیم خواهد کرد

ابلیس حتی رو به ما تعظیم خواهد کرد

دریای وحشی خالی از امواج خواهد شد

« ابن السلام » از شهرها اخراج خواهد شد

این بار بی تردید « لیلا » قسمت قیس است

حتی سلیمان عاشق چشمان بلقیس است

جواد ضمیری

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۱ ، ۰۲:۲۷
شما مرا درخت صدا کنید

دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم

به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم1


ای همه هستی زتو پیدا شده

خاک ضعیف از تو توانا شده

آنـچه تغیر نپذیرد تـویی

وانکه نمردست ونمیرد تویی

تا کرمت راه جهان برگرفت

پشت زمین بار گران برگرفت

هرکه نه گویای تو خاموش بـه

هرچه نه یاد تو فراموش به

شاعر نظامی

با صدای محمد اصفهانی

 

fl9srvm58d23sc03ymf.jpg

آسمانم! چشم بارانی چه می‌آید به تو

ناخدایم! روح توفانی چه می‌آید به تو


آن نگاه زیر چشمی با وقارت می‌کند

به! که آن لبخند پنهانی چه می‌آید به تو


حرکت آن خال مشکی با تکان‌های لبت

تا که شب «والیل» می‌خوانی چه می‌آید به تو


اخم کن آخر نمی‌دانی که وقتی ابرویت 

چین می‌اندازد به پیشانی، چه می‌آید به تو


موی مجنون، ریش درویشی چه می‌آید به من

این لباس سبز روحانی چه می‌آید به تو


بی‌قرارِ رفتنی، موجی بزن دریای من!

گرچه آرامی، پریشانی چه می‌آید به تو


قیصرِ رومی حجازی! آن عبور با شکوه

با سواران خراسانی چه می‌آید به تو


خال تو آن نقطه‌ی پایان دفترهای ماست

خال در این بیت پایانی چه می‌آید به تو2

aj0yhrvev0zsmehlnx5s.jpg

سرّ توحید احمدی اینست: که علی را فقط خطاب کند  

عرصه‌ی جنگ هم که تنگ شود روی حیدر فقط حساب کند

آی مرحب! برو کنار بایست، هدف انگار کندن در نیست  

شیر حق اینچنین که می‌غرّد آمده قلعه را خراب کند  

روح انگار روح تازه گرفت، آمد از فاطمه اجازه گرفت  

تا که در عرش، عکسِ حیدر را ـ درِ قلعه به دست ـ قاب کند3

یا علی مدد .

من فکر می‌کنم در غیابِ تو...‏

همۀ خانه‌های جهان خالی ست،‏

همۀ پنجره‌ها بسته است،‏

****

اصلاً کسی حوصلۀ آمدن به ایوانِ عصرِ جمعه را ندارد.‏

پرده‌هایی که پیدایند

یک جوری شبیه دیوار دیده می‌شوند.‏

****

اگر آمدی
خبرم کن
در خانه بمانم
که از اندوه نمیرند
شمعدانی های منتظر و ماهی های حوض
و لبخندی که بشوق بر لبانم میبندد،
که تو بیایی ُ کسی خانه نباشد....4

ylggq5vyz9j5a3k0jwu.jpg

بیت عنوان: احمد عزیزی .
1    : علیرضا قزوه
2و3 : قاسم صرافان
4    : سید علی صالحی


خدا حافظ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۱ ، ۱۷:۵۲
شما مرا درخت صدا کنید