پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم

به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم1


ای همه هستی زتو پیدا شده

خاک ضعیف از تو توانا شده

آنـچه تغیر نپذیرد تـویی

وانکه نمردست ونمیرد تویی

تا کرمت راه جهان برگرفت

پشت زمین بار گران برگرفت

هرکه نه گویای تو خاموش بـه

هرچه نه یاد تو فراموش به

شاعر نظامی

با صدای محمد اصفهانی

 

fl9srvm58d23sc03ymf.jpg

آسمانم! چشم بارانی چه می‌آید به تو

ناخدایم! روح توفانی چه می‌آید به تو


آن نگاه زیر چشمی با وقارت می‌کند

به! که آن لبخند پنهانی چه می‌آید به تو


حرکت آن خال مشکی با تکان‌های لبت

تا که شب «والیل» می‌خوانی چه می‌آید به تو


اخم کن آخر نمی‌دانی که وقتی ابرویت 

چین می‌اندازد به پیشانی، چه می‌آید به تو


موی مجنون، ریش درویشی چه می‌آید به من

این لباس سبز روحانی چه می‌آید به تو


بی‌قرارِ رفتنی، موجی بزن دریای من!

گرچه آرامی، پریشانی چه می‌آید به تو


قیصرِ رومی حجازی! آن عبور با شکوه

با سواران خراسانی چه می‌آید به تو


خال تو آن نقطه‌ی پایان دفترهای ماست

خال در این بیت پایانی چه می‌آید به تو2

aj0yhrvev0zsmehlnx5s.jpg

سرّ توحید احمدی اینست: که علی را فقط خطاب کند  

عرصه‌ی جنگ هم که تنگ شود روی حیدر فقط حساب کند

آی مرحب! برو کنار بایست، هدف انگار کندن در نیست  

شیر حق اینچنین که می‌غرّد آمده قلعه را خراب کند  

روح انگار روح تازه گرفت، آمد از فاطمه اجازه گرفت  

تا که در عرش، عکسِ حیدر را ـ درِ قلعه به دست ـ قاب کند3

یا علی مدد .

من فکر می‌کنم در غیابِ تو...‏

همۀ خانه‌های جهان خالی ست،‏

همۀ پنجره‌ها بسته است،‏

****

اصلاً کسی حوصلۀ آمدن به ایوانِ عصرِ جمعه را ندارد.‏

پرده‌هایی که پیدایند

یک جوری شبیه دیوار دیده می‌شوند.‏

****

اگر آمدی
خبرم کن
در خانه بمانم
که از اندوه نمیرند
شمعدانی های منتظر و ماهی های حوض
و لبخندی که بشوق بر لبانم میبندد،
که تو بیایی ُ کسی خانه نباشد....4

ylggq5vyz9j5a3k0jwu.jpg

بیت عنوان: احمد عزیزی .
1    : علیرضا قزوه
2و3 : قاسم صرافان
4    : سید علی صالحی


خدا حافظ

نظرات  (۱)

سلام!
واقعن بد کردند!
والا بخدا!مگه ما چیکار میکنیم که اینجوری باهامون برخورد میکنن!
فکر نکنم از اون هم بربیاد احتمالن میگه قربون دستت منو همون بفرست تو چراغم شما رو بخیر و ما رو به سلامت!

پاسخ:
واقعن ....

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">