پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قاسم صرافان» ثبت شده است

زره ای نوشته ، از بیکران شجاعت حیدر کرار ....


سرّ توحید احمدی اینست: که علی را فقط خطاب کند

عرصه‌ی جنگ هم که تنگ شود روی حیدر فقط حساب کند


آی مرحب! برو کنار بایست، هدف انگار کندن در نیست

شیر حق اینچنین که می‌غرّد آمده قلعه را خراب کند


روح انگار روح تازه گرفت، آمد از فاطمه اجازه گرفت

تا که در عرش، عکسِ حیدر را ـ درِ قلعه به دست ـ قاب کند

 

می‌پری آن طرف سواره، ولی عمرو! آن سوی خندق است علی

جنگجویی ندیده‌ام چون تو سوی مرگش چنین شتاب کند


دلت از او شنید و نرم نشد؟ پیش خورشید بود و گرم نشد؟

پس لب ذوالفقار او تنها می‌تواند تو را مجاب کند


فرق او را شکافتی، بشکاف! مُحرِم است او و خواست قبل طواف

در وضویش به رسم عاشق‌ها روی خود را به خون خضاب کند


تیغ بر عمرو، پهلوان حیدر آنچنان زد که حضرت داور

ضربه‌ی روز خندقِ او را بهترین ضربه انتخاب کند


در میان عرب خبر پیچید، در دلش هر مبارزی فهمید

خاک خود را به باد خواهد داد رزم اگر با ابوتراب کند


همه دیدند امیر می‌آید زودتر از غدیر می‌آید

کی شود یک امینی دیگر شرح آن ضربه را کتاب کند؟


بیشتر بین عاشقانِ علی، حرف سلمان و مالک است ولی

رقص خرمافروش بر سرِ دار دل ما را همیشه آب کند


بعد یک عمر ذکر یا حیدر مطمئنیم ساقی کوثر

به دل کوزه‌گر می‌اندازد خاک ما را خم شراب کند


قلب ما در لحد که می‌بویند، به رقیب و عتید می‌گویند

بنده‌ی حیدرند بگذارید او بیاید خودش حساب کند


شعرم از برق ذوالفقار رسید، روشن و گرم و بی‌قرار رسید

تا به ذره‌ نگاه یار رسید، می‌رود کار آفتاب کند1


شعر شمعی برای تو که نشد، قد گلدسته‌های تو که نشد 2

شادم اما، مگر شنیده کسی شاعرش را علی جواب کند؟


----------------------------------

1: به ذره گر نظر لطف بوتراب کند / به آسمان رود و کار آفتاب کند

2:اشاره به زمزمه ساده و خالصانه شمع سازی که مورد عنایت مولا قرار گرفت:

شمع میسازم برایت یاعلی / قد این گلدسته هایت یا علی


وبلاگ شاعر : قاسم صرافان 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۲ ، ۲۰:۱۹
شما مرا درخت صدا کنید

هرکه شد محرم لبش را دوختند! 

من که غوغا می کنم نا محرمم

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۰۲:۰۹
شما مرا درخت صدا کنید

منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد

صبح همراه سحر خیز جوانش برسد

خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد

ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد

پرده چاردهم وا شود و ماه تمام

از شبستان دو ابروی کمانش برسد

لیله القدر بیاید لب آیینه‌ی درک

سوره فجر به تاویل و بیانش برسد

نامه داده ست ولی عادت یوسف اینست

عطر او زودتر از نامه رسانش برسد

شعر در عصر تو از حاشیه بیرون برود

عشق در عهد تو دستش به دهانش برسد

ظهر آن روز بهاری چه نمازی بشود

که تو هم آمده باشی و اذانش برسد

قاسم صرافان 

عطر نرگس...

تو رو حتی توو رویامم ندیدم

ولی یه عمره جات خالیه پیشم

ندیدمت چه احساس غریبی

ندیدمو برات دلتنگ میشم!!!

همش حس میکنم نزدیک میشی

تو حتی خواب و رویامو گرفتی

خودت احساسمو درگیر کردی

خودت تنهایی دنیامو گرفتی!

بیا تا کفترا دورت بگردن

براشون هر قدم دونه بپاشی

چراغون میکنم پس کوچه هارو

شاید قسمت بشه این جمعه باشی

تا کی واسه رسیدن استخاره؟

شاید صدسال دیگه م بد بیاره

نمیدونم شاید دست تو هم نیست

خدا شاید برات دلشوره داره !

فقط بگو کدوم هفته کدوم روز؟

کجا منتظر رسیدنت شم؟

میخوام کاری بدم دست خودم که

خودم بهونه ی اومدنت شم

سپردی دست کی پیراهنت رو؟

که یک عمره برامون نمیاره

چه بوی نرگسی می پیچه اینجا

اگه این باد سرگردون بذاره!!!

ترانه عطر نرگس حدیث دهقان - علی لهراسبی

++

آخرین پست 91 ... سال جدید پیشاپیش مبارک...!


۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ اسفند ۹۱ ، ۰۱:۵۶
شما مرا درخت صدا کنید

رو به گندم‌ زارها می‌آیی ای مولای گندمگون

آیه صلحند چشمان شما والتین و الزیتون

.

.

.

.

بیتِ آخر حالتش این است، غافلگیر خواهد کرد

ـ ناز دارد ـ می‌رسد هرچند گاهی دیر خواهد کرد

.

.

لحظه‌ها را بی تماشایت نگو باور کنم مولا!

«من نه آن رندم که ترک ساقی و ساغر کنم» مولا!


تا کی اینجا قصه‌ی خورشید پنهان را بخوانم من

«یوسف گمگشته باز آید به کنعان» را بخوانم من

.

.

(قاسم صرافان)


+ .

   . 

   .  

    پر از شک و یقینم بی تو ایمانی نخواهم داشت

   خدا حرف دل این نیمه کافر را نمی فهمد

   خیابان ها و ماشین های سر در گم نمی دانند  

   که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد

   چراغ سبز یا قرمز چه فرقی می کند وقتی    

    سواره خط کشی قلب عابر را نمی فهمد 

   حضور حاضر غایب که می گویند یعنی من

    غریب افتاده ای که جمع حاضر را نمی فهمد

    .

    .

    .  (سید علیرضا جعفری)


+ وحشتناک است که هیچ (کسی یا چیزی) نداشته باشی جز او که از او گریخته ای و به هم زده ای...


زین العابدین (ع) یادم داده است:


إِلَهِی وَ سَیِّدِی                              - خدایا اى آقاى من ، -

 وَ عِزَّتِکَ وَ جَلالِکَ                            - به عزّت و جلالت سوگند ، - 

 لَئِنْ طَالَبْتَنِی بِذُنُوبِی لَأُطَالِبَنَّکَ بِعَفْوِکَ     - اگر مرا به گناهانم پى‏جویى کنى،من تو را به عفوت پى مى‏جویم‏ -

 وَ لَئِنْ طَالَبْتَنِی بِلُؤْمِی لَأُطَالِبَنَّکَ بِکَرَمِکَ، 

                                               - و اگر مرا به پستى‏ام تعقیب نمایى،من تو را به کرمت مى‏خواهم، -

وَ لَئِنْ أَدْخَلْتَنِی النَّارَ                                    - و اگر به دوزخم دراندازى -

 لَأُخْبِرَنَّ أَهْلَ النَّارِ بِحُبِّی                               - اهل دوزخ را به محبتم به تو آگاه مى‏سازم. -

 لَکَ إِلَهِی وَ سَیِّدِی                                      - خدایم و آقایم -

إِنْ کُنْتَ لا تَغْفِرُ إِلا لِأَوْلِیَائِکَ وَ أَهْلِ طَاعَتِکَ فَإِلَى        - اگر جز اولیا و اهل طاعتت را نیامرزى، -

 مَنْ یَفْزَعُ الْمُذْنِبُونَ                                 - پس گنهکاران به چه کسى‏ پناه برند، -

وَ إِنْ کُنْتَ لا تُکْرِمُ إِلا أَهْلَ الْوَفَاءِ                 -و اگر جز اهل وفا را اکرام ننمایى، -

بِکَ فَبِمَنْ یَسْتَغِیثُ الْمُسِیئُونَ              - پس بدکاران از چه کسى فریادرسى خواهند؟ -


فرازی از دعای ابوحمزه ثمالی از  - اینجا - 


+  التماس می کنم دعایم کنید به قدر "خدایا دعاش برآورده کن"... برای سه حاجت برای سه تن.

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آذر ۹۱ ، ۰۰:۲۱
شما مرا درخت صدا کنید

دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم

به دریا می زدم در باد و آتش خانه می کردم1


ای همه هستی زتو پیدا شده

خاک ضعیف از تو توانا شده

آنـچه تغیر نپذیرد تـویی

وانکه نمردست ونمیرد تویی

تا کرمت راه جهان برگرفت

پشت زمین بار گران برگرفت

هرکه نه گویای تو خاموش بـه

هرچه نه یاد تو فراموش به

شاعر نظامی

با صدای محمد اصفهانی

 

fl9srvm58d23sc03ymf.jpg

آسمانم! چشم بارانی چه می‌آید به تو

ناخدایم! روح توفانی چه می‌آید به تو


آن نگاه زیر چشمی با وقارت می‌کند

به! که آن لبخند پنهانی چه می‌آید به تو


حرکت آن خال مشکی با تکان‌های لبت

تا که شب «والیل» می‌خوانی چه می‌آید به تو


اخم کن آخر نمی‌دانی که وقتی ابرویت 

چین می‌اندازد به پیشانی، چه می‌آید به تو


موی مجنون، ریش درویشی چه می‌آید به من

این لباس سبز روحانی چه می‌آید به تو


بی‌قرارِ رفتنی، موجی بزن دریای من!

گرچه آرامی، پریشانی چه می‌آید به تو


قیصرِ رومی حجازی! آن عبور با شکوه

با سواران خراسانی چه می‌آید به تو


خال تو آن نقطه‌ی پایان دفترهای ماست

خال در این بیت پایانی چه می‌آید به تو2

aj0yhrvev0zsmehlnx5s.jpg

سرّ توحید احمدی اینست: که علی را فقط خطاب کند  

عرصه‌ی جنگ هم که تنگ شود روی حیدر فقط حساب کند

آی مرحب! برو کنار بایست، هدف انگار کندن در نیست  

شیر حق اینچنین که می‌غرّد آمده قلعه را خراب کند  

روح انگار روح تازه گرفت، آمد از فاطمه اجازه گرفت  

تا که در عرش، عکسِ حیدر را ـ درِ قلعه به دست ـ قاب کند3

یا علی مدد .

من فکر می‌کنم در غیابِ تو...‏

همۀ خانه‌های جهان خالی ست،‏

همۀ پنجره‌ها بسته است،‏

****

اصلاً کسی حوصلۀ آمدن به ایوانِ عصرِ جمعه را ندارد.‏

پرده‌هایی که پیدایند

یک جوری شبیه دیوار دیده می‌شوند.‏

****

اگر آمدی
خبرم کن
در خانه بمانم
که از اندوه نمیرند
شمعدانی های منتظر و ماهی های حوض
و لبخندی که بشوق بر لبانم میبندد،
که تو بیایی ُ کسی خانه نباشد....4

ylggq5vyz9j5a3k0jwu.jpg

بیت عنوان: احمد عزیزی .
1    : علیرضا قزوه
2و3 : قاسم صرافان
4    : سید علی صالحی


خدا حافظ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۱ ، ۱۷:۵۲
شما مرا درخت صدا کنید