پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل» ثبت شده است

متفاوت :

(چند ماه است متفاوت ننوشته ام ... یعنی مدتی است شعری را که حال و روزم با حال و هوایم نباشد را نمی نویسم ولی بگذار بنویسیم! شاید دلمان باز شد، نشد هم نشد ولی خب قشنگ است ... نه ؟ )


به رفتن تو سفر نه ، فرار می گویند

به این طریقه ی بازی قمار می گویند

به یک نفر که شبیه تو دلربا باشد

هنوز مثل گذشته «نگار» می گویند

اگر چه در پی آهو دویده ام چون شیر

به من اهالی جنگل شکار می گویند

مرا مقایسه با تو بگو کسی نکند

کنار گل مگر از حسن ِ خار می گویند؟

تو رفته ای و نشستم کنار این همدم

به این رفیق قدیمی سه تار می گویند...                                             "کاظم بهمنی"

لبخند بزن تازه کنی بغض "بنان" را

بخرام برآشفته کنی "فرشچیان" را

تلفیق سپیدو غــزل و پست مدرنی

انگشت به لب کرده لبت منتقدان را

.

.

دلتنگی حزن آور یک کهنه سه تارم

برگیرو برآشوب وبزن "جامه دران" را

ای کاش در این دهکده ی پیربسوزند

هرچه سفرو کوله و راه و چمدان را.

.

.

.

(حامد عسکری)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۱ ، ۰۱:۳۳
شما مرا درخت صدا کنید

وقتش رسیده حال و هوایم عوض شود

با  سار  ِ پشت پنجره جایم عوض شود


هی کار دست من بدهد چشم های تو

هی  توبه بشکنم  و  خدایم  عوض شود


با بیت های  سر زده از سمت ِ ناگهان

حس  می کنم  که قافیه هایم عوض شود


جای تمام  گریه ،  غزل های ناگــــــزیر

با قاه قاه ِ خنده ی بی غم عوض شود


سهراب ِ شعرهای من از دست می رود

حتی اگر عقیده ی رستم عوض شود


قدری کلافه ام و هوس کرده ام  که باز

در بیت های بعد ،  ردیفم عوض شود


حـوّای جا گرفته در این  فکر رنج ِ تلخ

انگــار  هیچ وقـت  به آدم  نـمی رسد


تن  داده ام  به این که بسوزم در آتشت

حالا  بهشت هم  به  جهنم  نمی رسد


با این ردیف و قافیه  بهتر  نمی شوم !

وقتش رسیده  حال و هوایم  عوض شود


حسین بوسر

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۱ ، ۱۷:۵۰
شما مرا درخت صدا کنید

tt617gacb66bc5jdru1.jpg


اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است 

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است 


اکسیر من نه این که مرا شعر تازه ای نیست 

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است 


سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست 

درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است 


تا این غزل شبیه غزل های من شود 

چیزی شبیه عطر حضور شما کم است 


گاهی ترا کنار خود احساس می کنم 

اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است 


خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست 

آیا هنوز آمدنت را بها کم است 

 

محمدعلی بهمنی

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۱ ، ۱۴:۵۴
شما مرا درخت صدا کنید

تیر برقی چوبیم در انتهای روستا


تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستا

بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا


ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت

کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا


آمدم خوش خط شود تکلیف شبها،آمدم

نور یک فانوس باشم پیش پای روستا


یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند

پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا


حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم

قدر یک ارزن نمی ارزم برای روستا


کاش یک تابوت بودم کاش آن نجار پیر 

راهیم می کرد قبرستان به جای روستا


قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است

بد نگاهم می کند دیزی سرای روستا


من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا

تیر سیمانی نخواهد شد عصای روستا


دفتر پیشآمد - کاظم بهمنی

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۱ ، ۱۹:۲۹
شما مرا درخت صدا کنید

.

.

.

خلافت بود حق خائنی چون من؟ خداوندا!

از اول کاش اسیر این تعابیرم نمیکردی

.

.

.

میلاد عرفان پور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۱ ، ۱۴:۰۷
شما مرا درخت صدا کنید