پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۱۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دلتنگی» ثبت شده است

توی خلوت پر از همهمه ام, که صدایی به صدات نمیرسه
اگه میتونی منو دعا بکن, من که دستم به خدا نمیرسه


آسمونا ارزونی پرنده ها, جای آسمونا یه قفس بده
همه ی دار و ندارمو بگیر, هر چی بودمو دوباره پس بده

بازم هیچ راهی به مقصد نرسید, من هزار و یک شبه معطلم
تا ته جاده ی دنیا رفتم و بازم انگار سر جای اولم

چرا دنیا با تمام وسعتش مرهمی برای زخم من نداشت؟
پای هر چی که دویدم آخرش حسرت داشتنشو تو دلم گذاشت

سر رو شونه های سنگ روزگار قد این فاصله هق هق میکنم
دارم از ثانیه ها سیر میشم, دارم از دوری تو دق میکنم

پشت خنده های مصنوعی من, دل به این بغض گلوشکن بده
روزگار سردمو ورق بزن دست مهربونتو به من بده

گم شدم توی شبی که خودمم, شبی که حتی یه فانوس نداره
منو با خودت ببر به روشنی, آخه هیشکی مث تو منو دوس نداره

لک زده دلم واسه یه همزبون, شیشه ی دل همه سنگ شده
میدونی دلیل گریه هام چیه؟ آی خدا دلم واست تنگ شده          دانلود

پ.ن:

همه میگویند چون خیلی گرفتارند از خدا غافلند

 اما نمیدانند که

 چون از خدا غافلند اینقدر گرفتارند!!!

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ خرداد ۹۰ ، ۱۲:۵۴
شما مرا درخت صدا کنید
آرام در رثای خودم گریه می‌کنم
در مجلس عزای خودم گریه می‌کنم

زانو بغل گرفته و مانند کودکان
لج می‌کنم برای خودم، گریه می‌کنم

چونان مسافری که کسی نیست خویش او
چون چشمه پشت پای خودم گریه می‌کنم

پیش چراغ‌های جهان سرخ می‌شوم
از شرم چشم‌های خودم گریه می‌‌کنم

بسیار ساده‌ام من آواره، مدتی است
با یاد روستای خودم گریه می‌کنم

ای دل عجیب خسته‌ام از درد مردمان
امشب فقط به ‌جای خودم گریه می‌کنم

علی محمد مودب

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۰ ، ۱۲:۰۵
شما مرا درخت صدا کنید
دلم گرفتــه و دستم عجیب می لرزد

شبیه شاپـــــرکی بـرصلیب می لرزد

شکفته بر لب من نغمه های دلتنگی

از این تـرانــــه نگاهی نجیب می لرزد

چقدر پیچک پاهای خسته ات باشم

که پا به پای تو دست فریب می لرزد

تو از تبار بهشتی، نه مثل من از خاک

دل هوس زده از عطر سیب می لرزد!

ترنج داده به دستم خدا و تیغ نگاه...

به لب تلاوت  امن یجیب می لــرزد

خانم جبه داری برگرفته از وبلاگ شاعران جوان قم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۰ ، ۰۲:۰۹
شما مرا درخت صدا کنید
رفتار من عادی است
اما نمی دانم چرا، این روزها از دوستان و آشنایان
هر کس مرا می بیند
از دور می گوید:
این روزها انگار حال و هوای دیگری داری !
اما من مثل هر روزم
با آن نشانی های ساده
و با همان امضا ، همان نام
و با همان رفتار معمولی
مثل همیشه ساکت و آرام
این روزها تنها حس می کنم
 گاهی کمی گنگم، گاهی کمی گیجم
حس می کنم از روزهای پیش
قدری بیشتر این روزها را دوست دارم
گاهی - از تو چه پنهان - با سنگ ها آواز می خوانم
و قدر بعضی لحظه ها را خوب می دانم
این روزها گاهی
از روز و ماه و سال، از تقویم،
از روزنامه بی خبر هستم
حس می کنم گاهی کمی کمتر
گاهی شدیدا بیشتر هستم
حتی اگر می شد بگویم
این روزها گاهی خدا را هم
یک جور دیگر می پرستم
از جمله دیشب هم، دیگرتر از شب های بی رحمانه دیگر بود:
من کاملا تعطیل بودم
اول نشستم خوب جوراب هایم را اتو کردم
تنها - حدود هفت فرسخ - در اتاقم راه رفتم
با کفش هایم گفتگو کردم
دیشب دوباره بی تاب
در بین درختان تاب خوردم
از نردبان ابرها تا آسمان رفتم
در آسمان گشتم
و جیب هایم را، از پاره های ابر پر کردم
جای شما خالی !
یک لقمه از حجم سفید ابرهای ترد
یک پاره از مهتاب خوردم 
دیشب برای اولین بار دیدم
که نام کوچکم دیگر چندان بزرگ و هیبت آور نیست
این روزها دیگر تعداد موهای سفیدم را نمی دانم
گاهی برای یادبود لحظه ای کوچک
یک روز کامل جشن می گیرم
گاهی صد بار در یک روز می میرم
حتی یک شاخه از محبوبه های شب
یک غنچه مریم هم برای مردنم کافی است
گاهی نگاهم در تمام روز
با عابران ناشناس شهر
احساس گنگ آشنایی می کند
گاهی دل بی دست و پا و سر به زیرم را
آهنگ یک موسیقی غمگین
هوایی می کند
اما غیر از همین حس ها که گفتم
و غیر از این رفتار معمولی
و غیر از این حال و هوای ساده و عادی
حال و هوای دیگری در دل ندارم
رفتار من عادی است...
                                             زنده یاد : قیصر امین پور
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۰:۴۸
شما مرا درخت صدا کنید
با شمایم نشنیدید ؟ جوابم بدهید

تشنگی کشت مرا جرعه ی آبم بدهید

تشنه ام وای اگر آب به دستم نرسد

دست کم آب ندادید سرابم بدهید

سال ها هست که این شهر به خود مست ندید

عقل ارزانی تان باد شرابم بدهید

درد عشق است که جز مرگ ندارد مرحم

چوبه ی دار مهیاست طنابم بدهید

خواب تا مرگ،کسی گفت فقط یک نفس است

قسمتم مرگ نشد فرصت خوابم بدهید

گفته بودید که هر جرم عذابی دارد

عاشقی جرم بزرگی ست عذابم بدهید

                                                                    حمیدرضا رجایی رامشه

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۰ ، ۰۰:۱۶
شما مرا درخت صدا کنید