عشق ویرانیست آبادش کنیم عشق زندایست آزادش کنیم
آخرین دمای عشق از کتاب کفشهای مکاشفه استاد احمد عزیزی
کی میگه نمیشه شبی دو تا پست داشت!؟
عشق ای قتل فجیع روح ما
آه ای عشق ای تب مذبوح ما
تو تن ما را تجارت می کنی
روح ما را نیز غارت می کنی
چیستیم ای عارفان ما جز نگاه
بُغض یک آیینه ایم از دست آه
این تکانهای تن مجروح ماست
این تلاطم در تمام روح ماست
عشق ای بُغض بزرگ مهر و موم
عشق ای دوشییزه ی زیبای شوم
مثل مرکبی لیک آهنگت خوشست
گر چه خونینی ولی رنگت خوشست
من تو را حتی نمی بینم ز دور
می برم این بکارت را به گور
تو مرا مسلول بودن کرده ای
تو مرا مسخ سرودن کرده ای
عادت ما عاشقان ویرانی است
مثل مرغان قفس شب خوانی است
ما به آغازی فراتر دلخوشیم
ما به پایانهای دیگر دلخوشیم
عادت ما یک تب افیونی است
مرگ در یک باغ افلاطونی است
تا ابد نجوای تو در گوش ماست
حسرت تو کودک آغوش ماست
عشق ای قصاب جان آدمی !
عشق ای صرع روان آدمی
تو گرفتی آب و طاعون مرا
ذره ذره خورده ای خون مرا
ای که با من می روی تا قعر آب
می بری هر شب سرم را روی خواب
از شَبح پر می کنی نام مرا
می زنی شلاق اوهام مرا
عشق ای مصلوب انسان در عذاب !
عشق ای تنها مسیح لا کتاب !
مرمرا در صحن مرمرها بپاش
رنگ خونم را بر این درها بپاش
ای که معکوس حیات آدمی
ای که در چشمان مات آدمی
شوری خون مرا آغاز کن
تاول زیبائیم را باز کن
مبتلایم کن به آن سوی حیات
پخش کن خاکسترم را در جهات
عشق مالیخولیائی خاکی است
عشق یک بیماری افلاکی است
عشق تفسیر حوادث در دل است
عشق را تحلیل کردن مشکل است
عشق می میراند وجان میدهد
می کشد مارا و تاروان می دهد
مهربانی عشق کمرنگ خوشیست
مهربانی مثل آهنگ خوشیست
کاش گاهی قلب ما از سنگ بود
کاش قدری عشق هم کمرنگ بود
مهربانی آب می پاشد به خون
عشق مارا میخراشد از درون
مهربانی گل فراهم می کند
عشق خنجر را مجسم می کند
مهربانی عشق بی بال و پری ست
عشق بال و پرش بالاتری ست
مهربانی سهم انسان است وبس
عشق کار قهرمانان است وبس
مهربانی بره ای در کاجهاست
عشق باغی غرق در حلاجهاست
عشق عباس شقایق مذهب است
مهربانی کار دست زینب است
می توان یک مهربانی نیم کرد
عشق را کی می توان تقسیم کرد ؟؟
عشق مثل یک گل لیوانی است
مهربانی یاس تابستانی است
مهربانی یاس می مالد به تن
عشق پرپر می شود چون نسترن
مهربانی ها سکونت می کنند
عشق ها با خود خشونت می کنند
مهربانی مثل عادت میشود
عشق هم آخر شهادت می شود
مهربانی محض معصومیتست
عشق اما عین مظلومیتست
عشق عادت کرده آزارش کنند
عشق می آید که بر دارش کنند
تا بگیرد مهربانی بر سرش
تا بروید گل ز جای خنجرش
عشق را باید چرا تعزیر کرد
عشق را باید زنو تفسیر کرد
عشق ویرانیست آبادش کنیم
عشق زندایست آزادش کنیم
عشق عباس شقایق مذهب است
مهربانی کار دست زینب است
این بیت مرا میکشـــــــــــــــــــــــــــــــــد. . . .