پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل» ثبت شده است

موجی رسید هیبت دریا تکان نخورد

آتش گرفت دامنش اما تکان نخورد

او قول داده بود فدای علی شود                در پشت در به خاطر مولا تکان نخورد

زهرا خودش علیست چرا کم بیاورد

چون کوه از مقابل آنها تکان نخورد

با هیبت از حریم ولایت دفاع کرد                  طوری که آب در دل مولا تکان نخورد

مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود

این بود علتش اگر از جا تکان نخورد 

آن ضربه ی غلاف مگر که چه کرده بود               ازآن به بعد بازوی زهرا تکان نخورد

علی اکبر لطیفیان

*

اگر حسین نبود امروز خبری به ما نمی رسید مادر ... کوچه ... دوشنبه... بعد از ظهر...

برای بانوی دو عالم و فرزند بزرگوارشان :


این اشک ها به پای شما آتشم زدند

شکرخدا برای شما آتشم زدند

     من جبرییل سوخته بالم ،نگاه کن!                 معراج چشم های شما آتشم زدند

سر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم

هر جا که در عزای شما آتشم زدند

از آن طرف مدینه و هیزم، ازاین طرف               با داغ کربلای شما  آتشم زدند

بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن

یک عمر در هوای شما  آتشم زدند

گفتم کجاست خانه خورشید شعله ور              گفتند بوریای شما، آتشم زدند    

دیروز عصر تعزیه خوانان شهرمان

همراه خیمه های شما  آتشم زدند

          امروز نیز نیّر وعمان ومحتشم            با شعر در رثای شما آتشم زدند

         سیدحمیدرضا برقعی

          با صدای استاد کاکاوند

         

http://uploadyar.com/s1/13658798241.mp3

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۲۵
شما مرا درخت صدا کنید

اگرچه خلق مرا از تو بر حذر دارند

از اشتیاق من و چشم تو خبر دارند


در قفس بگشایید تا نشان بدهم

پرندگان قفس نیز بال و پر دارند



نسیم ! منتظر کیستی به راه بیفت !

هزار قاصدک اینجا سر سفر دارند  



گمان مکن دل آتشفشانم از سنگ است

 که قله های جهان قلب شعله ور دارند



عجیب نیست اگر دشمن خودم باشم

درخت ها همه در آستین تبر دارند 

۲۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۴۸
شما مرا درخت صدا کنید

سیزده را همه عالم به در امروز از شهر

من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم

استاد شهریار 


مردم! انصافا شما توی سیزده بدر! این لاک پشت کوچولو رو پیدا کنید و بعد از چند دقیقه از دستتون فرار کنه! و گم شه و دیگه هم پیدا نشه حالتون گرفته نمیشه !!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۲ ، ۱۹:۴۵
شما مرا درخت صدا کنید

 

هر چه بر ما می رود از خواهش دل می رسد

از دل خوشباور و کج فهم و غافل می رسد !

غالباً در وقت اجرایی شدن هر نقشه ای –

دست کم در چند جا حتماً به مشکل می رسد

می رود اینجا سر هر بی گناهی روی دار !

بار کج این روزها اغلب به منزل می رسد!

لطف قاضی بوده همراهش! تعجب پس نکن –

خونبها اینجا اگر دیدی به قاتل می رسد !

آخرش تیر خلاص از پشت سر شلیک شد !

ظاهراً هرچند دارد از مقابل می رسد !

 *

هر ورق از تخته هایش دست یک موج است و باز –

کشتی بیچاره پندارد به ساحل می رسد !

 اصغر عظیمی مهر  

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ فروردين ۹۲ ، ۱۷:۴۳
شما مرا درخت صدا کنید

از آن جهت که می بینیم مردمانی را که از مشهد رضا(ع) می آیند و سال را آنجا نو کرده اند در بهشت ....و ما در جهنم... بماند....

هر روز در سکوت خیابان دوردست
روی ردیف نازکی از سیم می‌نشست

وقتی کبوتران حرم چرخ می‌زدند
یک بغض کهنه توی گلو داشت... می‌شکست

ابری سپید از سر گلدسته می‌پرید:
جمع کبوتران خوش‌آواز خودپرست

آنها که فکر دانه و آبند و این حرم
جایی که هرچقدر بخواهند دانه هست

آنها برای حاجتشان بال می‌زنند
حتا یکی به عشق تو آیا پریده‌است؟

رعدی زد آسمان و ترک خورد ناگهان
از غصه‌ی کلاغ، کلاغی که سخت مست...

ابر سپید چرخ زد و تکه‌پاره شد
هرجا کبوتری به زمین رفت و بال بست

باران گرفت - بغض خدا هم شکسته بود
تنها کلاغ روی همان ارتفاع پست،

آهسته گفت: من که کبوتر نمی‌شوم
اما دلم به دیدن گلدسته‌ات خوش‌ست

مژگان عباسلو

++++++                                این لینک را هم بروید... 


+++

می شناسم هر که عمری بی هدف گردیده است

رنج غواصی که دنبال صدف گردیده است

از سکوت سرد و خیره مردم دلتنگ را

از غبار کفشها آواره های جنگ را

چارراهی خالی از عابر که تنها مانده است

غربت چتری که توی تاکسی جا مانده است

.....

اصغر عظیمی مهر

+++

مزار تو بی مرز و بی انتهاست...

تو پاکی و این خاک جای تو نیست

به تشییع زخم تو آمد بهار

که جز سبز رخت عزای تو نیست...

قیصر امین پور 

هرکه شد محرم لبش را دوختند! 

ما که غوغا می کنیم نا محرمیم

آرمان تویسرکانی



۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۲ ، ۰۳:۱۳
شما مرا درخت صدا کنید