پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

حوصله دعا کردن ندارم 

خدایا هرچه خودت می خواهی 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۳ ، ۲۳:۴۶
شما مرا درخت صدا کنید

... 

شبی نشسته سپید و شبی ستاده سیاه‌ 

شبی به حادثه افزونتر از هزاران ماه‌ 

شبی که رایت صبح سپید می‌بندند 

شبی که نطفة نسل شهید می‌بندند 

...

به ریگزار عدم دل‌شکسته می‌راندیم‌ 

شب وجود بر اسبان خسته می‌راندیم‌ 

...


قسم به عصر که پیوسته‌پوی آواره است‌ 

که بر بساط زمین آدمی زیانکاره است‌ 

جز آن قبیله که پیوستة تولایند 

نخفته‌اند و میان بسته‌اند و با مایند 


شب از حضیض نهان سوی اوج می‌آیند 

چو وقت وقت رسد، فوج‌فوج می‌آیند 

قسم به صبر و صفاشان‌، به رایشان سوگند 

به هیمنه‌ی نفس اسبهایشان سوگند 

که گَرد ظلمت شب را ز باره می‌شویند 

به خون تازه زمین را دوباره می‌شویند 


بیا ستیغ سحر را نشسته بسپاریم‌ 

بیا تمامی شب را ستاره بشماریم‌ 


بیا گدایی دل را روان به چاره شویم‌ 

بیا طفیلی خوان خدای‌باره شویم‌ 

کتاب باور خود را چگونه بربندیم‌ 

بیا تو را به نعیم خدا گرو بندیم‌ 

خدایگان زمین را دُر است و دریا نه‌ 

جلال ملک خدا را شنیده‌ای یا نه‌؟ 

چگونه کرم دغل را فروغ می‌خوانی‌؟ 

کدام نعمت حق را دروغ می‌خوانی‌؟ 

 ...

به انتظار زمین پیر شد، چه می‌گویی‌؟ 

رفیق خانة زنجیر من‌! چه می‌جویی‌؟ 


بیا به فاصله دل از فراغ برگیریم‌ 

به دست حوصله پرچین باغ برگیریم‌ 


به بام قلعه یلان سواره را دیدم‌ 

فراز برج‌، برادر! ستاره را دیدم‌ 


سوار بود و به گِردَش کسی پیاده نبود 

شگفت ماند که دروازه‌ها گشاده نبود 


ملال خاک برآنم گرش هلی با ماست‌ 

مگو بر اوست بر او نیست‌، کاهلی با ماست‌ 


دریده‌ایم‌، به شیرازه برنمی‌آییم‌ 

شکسته‌ایم‌، به دروازه برنمی‌آییم‌ 

بیا به جهد مفرّی به راغ بگشاییم‌ 

بیا به نقب‌، دری سوی باغ بگشاییم‌ 


به جان دوست که ماییم بی‌خبر مانده‌ 

نشسته اوست به دروازه منتظَر مانده‌ 

مگو به یأس‌، برادر! که رنگ شب تازه است‌ 

قسم به فجر قسم‌، صبح پشت دروازه است‌ 


علی معلم


یا امیر المومنین ....

اللهم عجل لولیک الفرج

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۳ ، ۲۲:۵۹
شما مرا درخت صدا کنید

آن که خدا ما را گدای او نوشته

یک چشمه یک دریا نه یک دنیا کریم است

امشب شب تغییر در ضرب المثل هاست

هر چه گدا کاهل بود، آقا کریم است 

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۳ ، ۰۱:۰۶
شما مرا درخت صدا کنید

انسان معاصر ِ خوبی هستم

فقط اخبار و افطارم یکی شده


مجری که لبخند می‌زند

لیوان را بر می‌دارم

سیل نیمی از مردم شهر را با خود می‌برد


نان را که نزدیک لب‌هایم می‌برم

پلیس آمریکا

با مشت توی دهان زن ِ سیاه‌پوست می‌زند

 

آب جوش آمده

ولی هنوز تکلیف داروهای بیماران ِ خاص روشن نشده


چای می‌ریزم

شاخص بورس همزمان بالا می‎آید

 

قوری را که زمین می‌‌گذارم

زمین گرم و گرم‌تر می‌شود

کوه‌های یخی

 به اقیانوس‌ها حمله می‌کنند


دو حبه قند /یک لیوان چای

دو سرباز اسرائیلی

یک جوان فلسطینی


چای‌م تمام می‌شود

ولی حکایت جام‌های جهانی همچنان باقی است


خرما برمی‌دارم

به خدا فکر می‌کنم

 

محمد درودگری - رمضان نود و سه 

برای فرج موعود و برای نجات مظلومین و مستضعفین جهان دعا کنید

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۳ ، ۰۱:۲۱
شما مرا درخت صدا کنید

یک عمر اگر روزه بگیریم و بگیرید و بگیرند        


همتا نشود با عطشِ خشک-دهانِ علی اصغر (ع)



+خدا کنه آدم شیم ....


+

روز ظهور تو چه سر افکنده می شوند

آنها که در دعای فرج کم گذاشتند

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۹:۴۲
شما مرا درخت صدا کنید