پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

یاد من باشد

پنجشنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۱، ۱۱:۴۹ ب.ظ

نیمه شب باید باشد .

دب کبر آن است ، دو وجب بالاتر از بام. 

آسمان آبی نیست، روز آبی بود .


یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم. 

یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بزها بردارم ،

طرحی از جارو ها ، سایه هاشان در آب. 

یاد من باشد هر چه پروانه که می افتد در آب، زود از آب درآرم. 

یاد من باشد کاری نکنم، که به قانون زمین بر بخورد .

 یاد من باشد فردا لب جوی حوله ام را هم با چوبه بشویم. 

یادمن باشد تنها هستم .

 ماه بالای سر تنهایی است.


                                                                     "سهراب سپهری" 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">