پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سهراب سپهری» ثبت شده است

نمی دانم سهراب سپهری را با چه لفظی معرفی کنم "شاعر آب و آیینه" ، عارف ، نقاش یا هرچه ... هرچه بنامیمشان بی نظیر اند...

به استقبال زاد روزشان

صدای پای آب

با صدای دل نشین مرحوم خسرو شکیبایی

دریافت

دریافت
دریافت
دریافت
دریافت
دریافت
دریافت  
دریاف

دریافت

این لینک هم وبلاگ یه معلم ادبیاته که 31 پست در تشریح بند به بند صدای پای آب پیش رفته و البته هنوز وسط هاشم نرسیده! مطالب جالبی در تفسیر شعر سهراب میگه خیلی خوب و آموزنده ست 

حالا متن کامل شعر صدای پای آب : 

اهل کاشانم .

روزگارم بد نیست .

تکه نانی دارم ، خرده هوشی ، سر سوزن ذوقی .

مادری دارم ، بهتر از برگ درخت .

دوستانی ، بهتر از آب روان .


و خدایی که در این نزدیکی است :

لای این شب بوها ، پای آن کاج بلند .

روی آگاهی آب ، روی قانون گیاه .


من مسلمانم .

قبله ام یک گل سرخ .

جانمازم چشمه ، مهرم نور .

دشت سجاده ء من .

من وضو با تپش پنجره ها می گیرم .

در نمازم جریان دارد ماه ، جریان دارد طیف .

سنگ از پشت نمازم پیداست :

همه ذرات نمازم متبلور شده است .

من نمازم را وقتی می خوانم 

که اذانش را باد ، گفته باد سر گلدسته سرو .

من نمازم را ، پی « تکبیره الاحرام » علف می خوانم ،

پی " قد قامت " موج .


کعبه ام بر لب آب ،

کعبه ام زیر اقاقی هاست .

کعبه ام مثل نسیم ، می رود باغ به باغ ، می رود شهر به شهر .


" حجر الاسود " من روشنی باغچه است .


اهل کاشانم .

پیشه ام نقاشی است :

گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ ، می فروشم به شما

تا به آواز شقایق که در آن زندانی است

دل تنهایی تان تازه شود .

چه خیالی ، چه خیالی ، ... می دانم 

پرده ام بی جان است.

خوب می دانم ، حوض نقاشی من بی ماهی است .


اهل کاشانم . 

نسبم شاید برسد 

به گیاهی در هند ، به سفالینه ای از خاک " سیلک ".

نسبم شاید ، به زنی فاحشه در شهر بخارا برسد ....

۱۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۲ ، ۲۱:۵۱
شما مرا درخت صدا کنید
aae1jfrs4k7373ab88.jpg

http://uploadyar.com/s1/13664725251.mp3

هلا ! من با شمایم ، های ! ... می پرسم کسی اینجاست ؟

کسی اینجا پیام آورد ؟

نگاهی ، یا که لبخندی ؟

فشار گرم دست دوست مانندی ؟

و می بیند صدایی نیست ، نور آشنایی نیست ،

حتی از نگاه مرده ای هم رد پایی نیست 

صدایی نیست الا پت پت رنجور شمعی در جوار مرگ 

ملول و با سحر نزدیک و دستش گرم کار مرگ 

که می گویند بمان اینجا ؟

که پرسی همچو آن پیر به درد آلوده ی مهجور 

خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟


چاووشی - مهدی اخوان ثالث 

هم آواز پرستو های آه - استاد علیرضا قریانی


++ زمزمه شعری از سهراب سپهری در یکم اردیبهشت سالگرد درگذشت او 

صدا کن مرا. صدای تو خوب است. صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است ، که در انتهای صمیمیت حزن می‌روید. در ابعاد این عصر خاموش ،من از طعم تصنیف در متن ادراک یک کوچه تنهاترم. بیا تا برایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است. و تنهایی من شبیخون حجم تو را پیش‌بینی نمی‌کرد....


++یادی از پیشتر ها .... 

(لینکی است به نظرات پستی از ماه های قبل همین پباده رو ، از این پس هر از گاهی یادی از قدیم می کنیم!)

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ فروردين ۹۲ ، ۲۰:۲۰
شما مرا درخت صدا کنید

مانده تا برف زمین آب شود.

مانده تا بسته شود این همه نیلوفر وارونه چتر.

ناتمام است درخت.

زیر برف است تمنای شنا کردن کاغذ در باد

و فروغ تر چشم حشرات

و طلوع سر غوک از افق درک حیات.

مانده تا سینی ما پر شود از صحبت سنبوسه و عید.

در هوایی که نه افزایش یک ساقه طنینی دارد

و نه آواز پری می رسد از روزن منظومه برف

تشنه زمزمه ام.

مانده تا مرغ سرچینه هذیانی اسفند صدا بردارد.

پس چه باید بکنم

من که در لخت ترین موسم بی چهچه سال

تشنه زمزمه ام؟

بهتر آن است که برخیزیم

رنگ را بردارم

روی تنهایی خود نقشه مرغی بکشم. 

 



قدیمی ها یادشان هست...

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++

بعدا نوشت :

تقدیم به جناب امیرهاتف 

آب را گل نکنید شاید این آب روان می رود پای سپیداری .....

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۵۶
شما مرا درخت صدا کنید

تمام راه به یک چیز فکر می کردم 

و رنگ دامنه ها هوش از سرم می برد. 

خطوط جاده در اندوه دشت ها گم بود. 

چه دره های عجیبی ! 

و اسب ، یادت هست ، سپید بود 

و مثل واژه ی پاکی ، سکوت سبز چمن زار را چرا می کرد. 

qm6t21gmcw16rgxeq6wt.jpg

و ای تمام درختان زینت خاک فلسطین 

وفور سایه خود را به من خطاب کنید، 

به این مسافر تنها،که از سیاحت اطراف «طور» می آید 

و از حرارت « تکلیم» در تب و تاب است‌. 

.

برای این غم موزون چه شعرها که سرودند! 

ولی هنوز کسی ایستاده زیر درخت‌. 

ولی هنوز سواری است پشت باره شهر 

که وزن خواب خوش فتح قادسیه 

به دوش پلک تر اوست‌. 

هنوز شیهه اسبان بی شکیب مغول ها بلند می شود از خلوت مزارع ینجه‌. 

 مسافر سهرای سپهری.

-------------------------------------------------------------

نوا .ن :

 همین قد می دونم صدای احسان خواجه امیری است...



پ.ن:

جمله ای از "رندانه" :

به قول م . اشتاد : دل اگر خوب است خونی بهتر است ...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۱ ، ۱۲:۳۱
شما مرا درخت صدا کنید

نیمه شب باید باشد .

دب کبر آن است ، دو وجب بالاتر از بام. 

آسمان آبی نیست، روز آبی بود .


یاد من باشد فردا، بروم باغ حسن گوجه و قیسی بخرم. 

یاد من باشد فردا لب سلخ، طرحی از بزها بردارم ،

طرحی از جارو ها ، سایه هاشان در آب. 

یاد من باشد هر چه پروانه که می افتد در آب، زود از آب درآرم. 

یاد من باشد کاری نکنم، که به قانون زمین بر بخورد .

 یاد من باشد فردا لب جوی حوله ام را هم با چوبه بشویم. 

یادمن باشد تنها هستم .

 ماه بالای سر تنهایی است.


                                                                     "سهراب سپهری" 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۱ ، ۲۳:۴۹
شما مرا درخت صدا کنید