آهی نمانده است برای کشیدنم
راهی نمانده است برای رسیدنم
گاهی به چشم های خدا فکر می کنم!
وقتی که خسته می شود از خسته دیدنم
باور نمی کنم که خدا تاس ریخته
روزی برای دیدن من یا ندیدنم
بال مرا گرفت و فرستاد بر زمین
اکنون تر است جوهر حکم خزیدنم
من چون فرشته ای که زمین را ندیده بود
حالا به فکر سوی خدا پر کشیدنم
شاید مرا به جای کسی آفریده است…
انگیزه ای نداشته از آفریدنم
" پونه نیکوی آذر ۱۳۸۸ "