پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

واپسین آه…

جمعه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۱، ۱۱:۱۹ ق.ظ

 


آهی نمانده است برای کشیدنم

راهی نمانده است برای رسیدنم

گاهی به چشم های خدا فکر می کنم!

وقتی که خسته می شود از خسته دیدنم

 باور نمی کنم که خدا تاس ریخته

روزی برای دیدن من یا ندیدنم

بال مرا گرفت و فرستاد بر زمین

اکنون تر است جوهر حکم خزیدنم

من چون فرشته ای که زمین را ندیده بود

حالا به فکر سوی خدا پر کشیدنم

شاید مرا به جای کسی آفریده است…

انگیزه ای نداشته از آفریدنم


" پونه نیکوی آذر ۱۳۸۸ "

نظرات  (۲)

۱۱ فروردين ۹۱ ، ۲۱:۲۹ افسران جوان جنگ نرم
گاهی دلم میخواهد , وقتی مثل کودکی هایم بغض میکنم ... خدا از آسمان به زمین بیاید , اشک هایم را پاک کند و دستم را بگیرد و بگوید: اینجا آدمها اذیتت میکنند؟ بــیـــا بــــــرویــــــــم ...

...................................

سلام
ممنون از حضورتون
سرفراز باشید
یا زینب

پاسخ:
گاهی وقت ها دلم که میگیرد یاد روزهایی می افتم که با خدا می نشستیم و گرم حرف زدن های کودکانه... اما دیگر مدتهاست .... ناراحتش کرده ام ... کسی هم ما را آشتی نمی ندهد...
سلام

چه عاشقانه محزونی بود...انگار دلتنگی از هرواژه اش سرریز میشد!

و انگار زبانحال من بود...فقط من...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">