پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۶۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «غزل» ثبت شده است

بی تو نشستم در خیابان زیر باران

گویی که مجنون در بیابان زیر باران


افتاده نان خشکی از منقار زاغی

گنجشک خیسی می خورد نان زیر باران


هر کس به قدر روزی خود سهم دارد

سهم من از تو :چشم گریان زیر باران


ای کاش می شد با تو ساعتها قدم زد 

از راه آهن تا شمیران زیر باران*


با طعنه عابرها سراغت را گرفتند

آخر چه می گفتم به آنان زیر باران؟!


باور کن از تو دست شستن کار من نیست

عشق تو می گردد دو چندان زیر باران

...

وقتی دعا در زیر باران مستجاب است

دیگر چه کاری بهتر از آن زیر باران


پروردگارا در غیاب حضرت عشق 

رعدی بزن ما را بسوزان زیر باران

................................................

* منظور خیابان ولی عصر عج است

کاظم بهمنی


1174 مین سال امامت امام مهدی(عج) است به کشتی اش 313 نفر سوار نشده است. نوح نبی (ع) 950 سال که گذشت نفرین کرد طوری که آب زمین را برد ... اگر امام رحمت جز رحمت می کرد بالقوه قابلیت نفرین شدن داریم من از طرف 8 میلیارد نفر رو سیاهم .... خدا کند آدم شویم... وای از شرمندگی آن روزی که امام از هزاران سال غربتش در میان شیعیانش گله کند....




اگر سفر بروی بی خبر زبانم لال
بماند آه دلم پشت در زبانم لال

هزار سال گذشت از قرار دیدنمان
تو رفته ای که نیایی مگر زبانم لال

مگر نه این که تو خورشید اسمان منی
چگونه شبم بی تو شد سحر زبانم لال

هنوز مانده بفهمم تو شاعرم کردی
نگفتم از تو از این بیشتر زبانم لال

بگو که دل بکنم از تمام ادم ها
نگو فقط ز تو تو یک نفر زبانم لال

زدست چوب حراج این غزل به احساسم
تو را اگر که نبینم اگر ... زبانم لال

فاطمه آتش پیکر 

+ به قول وبلاگ یکی از دوستان " من هنوز همان من ٍ دیروزم شاید کمی دلگیرتر..."

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۱ ، ۲۳:۱۱
شما مرا درخت صدا کنید
                شاید که سفره های پر از نان برای بعد         در خانه فقر آمده،ایمان برای بعد      

                یک روز دوست پشت در خانه اش نوشت:      ما خسته ایم، دیدن مهمان برای بعد

                یک کوچه درکنار من و کودکی بکش              تصویر مرد پیر خیابان برای بعد

                جا مانده است دفتر فریاد در حیاط               فرصت دهید، بارش باران برای بعد

                هرگز کسی ندید که یخ زد نگاهمان             هرگز کسی نگفت زمستان برای بعد

                پرواز، این همیشه ترین ، پیش روی ماست     یک عمر پشت میله ی زندان برای بعد

                شاید برای بعد، کسی از تبار من                بهتر بگوید عاطفه، انسان برای بعد
۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۰۲:۴۷
شما مرا درخت صدا کنید

عشق دنیای دیگری دارد

شور و غوغای دیگری دارد

سرزمینی ست پشت دریاها

آسمان های دیگری دارد

زندگی پاسخ معمایی ست

که معمای دیگری دارد

عشق یک اتفاق پیچیده ست

ریشه در جای دیگری دارد

توی دنیای عشق حتی عشق

نام زیبای دیگری دارد

کربلا تا دمشق... آری عشق

ماجراهای دیگری دارد

عشق یک روز إربا إربا شد

و قضایای دیگری دارد...

گرچه امروز زخمی و خاکی ست

عشق فردای دیگری دارد


زندگی نیست این که ما داریم

عمر معنای دیگری دارد...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ دی ۹۱ ، ۰۱:۴۶
شما مرا درخت صدا کنید

بین این مردمِ سـردگمِ سرماخورده 

دلم از سردی رفتار خودم جا خورده 

هرم ِگرم نفسم یخ زده است از بس که،

شانه ام خورده بر این مردمِ و سرما خورده 

می روم گریه کنم غربـت پر ابرم را 

در دل سنگیِ خود، این دل تیپا خورده

و غرور شب این شهر نخواهد فهمید،

تا ابد قرعـه به نام شب یلدا خورده

.

.

فرهاد صفریان - کرمانشاه


شب یلدا امسال چیزی برای گفتن ندارم مثل هر روز این روز ها امروز هم خالی بود از اتفاق خوب البته خدا را هزاران مرتبه شکر که اتفاق بد هم نداشت ولی چیزی که خاطره شود و بماند نبود - ه ه انقد توی تلویزیون و اینترنت و این چیز ها دیدیم که کی ها - مثلا  این شب ها- چه می کنن و چه زود با خودمون مقایشه می کنیم چه حرف ها - تازه تلویزیون هم برنامه خوبی که بچسبد نداشت و حوصله م سر رف . رادیو هفت هم فال حافظ دکتر کاکاوندش چسبید - صوفی ار باده به اندازه خورد نوشش باد... - آمد  و صدای حامد فتوحی که خواند و چه خواند !

من از پاییز رد میشم ، به امید شب یلدا

ببین با فالی از حافظ،چه غوغایی شده اینجا

همین جا گوشه ی مجلس ، یه کنعانی پر از درده

به من گفتن که گمگشتت ، همین روزاس که برگرده

یکی دیگه همش میگه که از دنیا دلش خونه

تمام سفره ی قلبش پر از برف زمستونه

- یکی دیگه حواسش نیست ، بدون نیته فالش

- ولی انگار راضی شد ، که انقد خوب شده حالش

منم درگیر این فالم ، یه ترسی دارم از رفتن

نمی خوام زود راهی شم ، اخه حالم رو میفهمن

میترسم رو بشه دستم ، دارم میسوزم از این تب

چه بغضی تو گلو دارم ، چقد طولانیه امشب

+ به جز صبا و شمالم نمی شناسد کس

+ عزیز من که به جز باد نیست همرازم

+ هوای منزل یار آب زندگانی ماست

+ صبا بیار نسیمی ز خاک شیرازم

+ سرشکم آمد و عیبم بگفت رویاروی

+ شکایت از که کنم خانگی ست غمازم

چقد عاشق شدن خوبه ، کنار حافظ و قران

تازه عاشق ترم میشم ، اگه بارون بیاد الان


یه کم دیر ضبط کردم و زود استپ زدم سر و تهش نیفتاده ! فال حافظ :



نا گفته نماند اینجا داره باروون میاد!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ دی ۹۱ ، ۰۲:۱۴
شما مرا درخت صدا کنید

سلام وارث تنهای بی‌نشانی‌ها!

خدای بیت غزل‌های آسمانی‌ها

نیامدی و کهنسال‌هایمان مُردند

در آستانهٔ مرگ‌اند نوجوانی‌ها

چقدر تهمتِ ناجور بارمان کردند

چقدر طعنه که: «دیوانه‌ها! روانی‌ها!

کسی برای نجات شما نمی‌آید

کسی نمی‌رسد از پشتِ نُدبه‌خوانی‌ها»

مسیحِ آمدنی! سوشیانس! ای موعود!

تو هر که هستی از آن‌سوی مهربانی‌ها!

بگو به حرف بیایند مردگانِ سکوت

زبان شوند و بگویند بی‌زبانی‌ها

هنوز پنجره‌ها باز می‌شوند و هنوز

تهی است کوچه از آوازِ شادمانی‌ها

و زرد می‌شوند و دانه‌دانه می‌افتند

کنار پنجره‌ها برگِ شمعدانی‌ها


+

.... بگو [این] تفضل به دست‏خداست آن را به هر کس که بخواهد مى‏دهد و خداوند گشایشگر داناست (۷۳)

رحمت‏خود را به هر کس که بخواهد مخصوص مى‏گرداند و خداوند داراى بخشش بزرگ است (۷۴)

 

.....قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ ﴿۷۳﴾

یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ ﴿۷۴) - آل عمران

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آذر ۹۱ ، ۲۱:۲۸
شما مرا درخت صدا کنید