پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علی محمد مودب» ثبت شده است

آخرش یک روز من دنبال کارم می‌روم

می‌روم یک‌روزی آقا می‌گذارم می‌روم

با هزاران بند یعنی قدر آهو نیستم

من که این‌جا این‌قَدَر بی‌اعتبارم می‌روم

شب، تمام نورها را از زمین دزدیده است

عشق را پیشت امانت می‌گذارم می‌روم

دست‌هایت را ضریح سایه‌های من نکن

اشک این همسایه‌ها را در بیارم می‌روم

بی‌خیال چشم‌هایت می‌شوم، گفتم ولی

دست‌کم حالا نگاهم کن که دارم می‌روم

علی محمد مودب 

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۰ ، ۰۲:۰۳
شما مرا درخت صدا کنید
آرام در رثای خودم گریه می‌کنم
در مجلس عزای خودم گریه می‌کنم

زانو بغل گرفته و مانند کودکان
لج می‌کنم برای خودم، گریه می‌کنم

چونان مسافری که کسی نیست خویش او
چون چشمه پشت پای خودم گریه می‌کنم

پیش چراغ‌های جهان سرخ می‌شوم
از شرم چشم‌های خودم گریه می‌‌کنم

بسیار ساده‌ام من آواره، مدتی است
با یاد روستای خودم گریه می‌کنم

ای دل عجیب خسته‌ام از درد مردمان
امشب فقط به ‌جای خودم گریه می‌کنم

علی محمد مودب

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۰ ، ۱۲:۰۵
شما مرا درخت صدا کنید