مبتلا کرده است دل ها را به درد دوری اش
نرگس پنهان من با مستی اش مستوری اش
آه می دانم که ماه من سرک خواهد کشید
کلبه ی درویشی ام را با همه کم نوری اش
آسمانی سر به سر فیروزه دارد در دلش
گوش ها مست تغزل های نیشابوری اش
یک دم ای سرسبزی یک دست در صورت بدم
تا بهاران دم بگیرد با گل شیپوری اش
ماه می گردد به دنبال تو هر شب سو به سو
آسمان را با چراغ کوچک زنبوری اش
آنک آنک روح خنجر خورده ی فردوسی است
لا به لای نسخه ی سرخ ابو منصوری اش
بوسه نه جمع نقیضین است در لب های او
روزگار تلخ من شیرین شده است از شوری اش
گر بیایی خانه ای می سازم از باران و شعر
ابرهای آسمان ها پرده های توری اش ...
سعید بیابانکی
برای نزدیک شدن به کسی که خیلی بزرگ است اغلب نمیتوان از راه صمیمیت وارد شد.
اصغر عظیمی مهر
کیست این بانو که هرجا می گذارد پا سر است!
خاک پایش از تمام مردم دنیا سر است!
در به خاک پایش افتادن تأمل نارواست
هر که نشناسد در این هنگامه سر از پا سر است!
محفل عشق است هرجا نام او را می برند!
هرچه پایین تر نشیند هرکه در اینجا سر است!
هر که را یارای سودا نیست در بازار عشق!
نرخ این سودای پایاپای یا جان یا سر است!
بوی پیراهن شفای دیده ی یعقوب نیست!
اهل دل در عین نابینایی از بینا سر است!
هر کجا پا میگذاری در بیابان جنون
جان من آرامتر! هر سنگ این صحرا سر است!
کس نمی داند کجا خفته ست اما خاک او
گرچه پنهان گشته از هر مرقد پیدا سر است!
در مقام صبر و قرب از روی تسلیم و رضا
از ملک های مقرّب نیز او حتّی سر است
همردیف حضرت پیغمبر و مولا علی!
از تمام انبیاء و اولیاء زهرا سر است!
در آسمان نور چه بدری ،شبیه توست
در سال یک شب است که قدری شبیه توست ...
مجید تال