پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام زمان عج» ثبت شده است

یا اباصالح المهدی ادرکنی

این روزها که می گذرد هر روز

احساس می کنم که کسی در باد

فریاد می زند

احساس می کنم که مرا

از عمق جاده های مه آلود

یک آشنای دور صدا می زند

آهنگ آشنای صدای او

مثل عبور نور

مثل عبور نوروز

مثل صدای آمدن روز است

آن روز ناگزیر که می آید

روزی که آسمان

در حسرت ستاره نباشد

روزی که آرزوی چنین روزی

محتاج استعاره نباشد

ای روز آفتابی

ای مثل چشم های خدا آبی

ای روزِ آمدن

ای مثل روز، آمدنت روشن

این روزها که می گذرد هر روز

در انتظار آمدنت هستم

اما با من بگو

که آیا من نیز

در روزگار آمدنت هستم؟


قیصر امین پور

______________________________________________

بیا که آینه ی روزگار زنگاری ست

بیا که زخم زبان های دوستان کاری ست

به انتظار نشستن در این زمانه ی یأس

برای منتظران چاره نیست ناچاری است

به ما مخند اگر شعرهای ساده ی ما

قبول طبع شما نیست کوچه بازاری است

چه قاب ها و چه تندیس های زرینی

گرفته ایم به نامت که کنج انباری است!

نیامدی که کپرهای ما کلنگی بود

کنون بیا که بناهایمان طلاکاری است

به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم

تمام سال اگر کارمان عزاداری است

نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند

که کار منتظرانت همیشه بیداری است

به قول خواجه ی ما در هوای طره ی تو

"چه جای دم زدن نافه های تاتاری است "

سعید بیابانکی


دل نوشت:

دلم انگاری گرفته، قد بغض یا کریما 

عصر جمعه توی ایوون، می شینم مثل قدیما

تو دلم می گم آقا جون، تو مرادی من مریدم

من به اندازه وسعم، طعم عشقتو چشیدم 

کاشکی از قطره اشکت، کمی آبرو بگیرم

یعنی تو چشمه چشمات، با نگات وضو بگیرم

برای لحظه دیدار، از قدیما نقشه داشتم 

یدونه هدیه ناچیز، واسه تو کنار گذاشتم

یادمه یکی بهم گفت،هرکی تنهاست تویه دنیا

یدونه نامه خوش خط، بنویسه واسه آقا

کاغذ نامه رو بعدش، تویه رودخونه بریزه

بنویسه واسه مولاش، خاطرت خیلی عزیزه.

دانــــــــــــــــــــــــــــلــــــــــــــــــــــــــــــــــود

________________________________

 هیچ داری از دل  مهدی  خبر

گریه های هر شبش  را تا سحر؟

او که ارباب تمام عالم  است

من بمیرم سر به زانوی غم است.....

شیعیان! مهدی غریب و بی کس است

جان مولا معصیت دیگر بس است

شیعیان! بس نیست غفلت هایمان!؟

غربت   و  تنهایی   مولایمان

ما  عبید  و عبد  دنیا گشته ایم 

غافل  از مهدی  زهرا  گشته ایم....

از دعا بهر  فرج غافل  شدیم 

سخت  مشغول  ره  با طل  شدیم!

من  که  دارم ادعای  شیعگی

پاسخی دارم به جز شرمندگی.... 

مهدی  زهرا حسینی دیگرست 

آخرین معصوم نسل حیدر است

غیبت  او  کربلایی  دیگر  است

بهر  شیعه   ابتلایی  دیگرست

کل  عرض  کربلا  یعنی  همین

خالی از حجت  نمی ماند  زمین...!

شاعر :علی هراتیان

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ تیر ۹۰ ، ۲۱:۵۹
شما مرا درخت صدا کنید

امشب از مفهوم مستی جرعه‌ای سر می‌کشم

فکر دیدار تو را تا مرز باور می‌کشم

ای نگاهت سبز، ای سرچشمه آئینه‌ها

گر بیایی با تو از پاییزها پر می‌کشم

خوب من! با هم قراری داشتیم آدینه‌ها

سال‌ها طرح نمی‌آیی به دفتر می‌کشم

من به قربان قدم‌هایت، تو برگرد و ببین

جای قربانی گلویم را به خنجر می‌کشم

قصه پرواز تو در آسمان پیچیده است

باز امشب در هوایت بی‌نشان پَر می‌کشم

خانم عالیه جعفری


پ.ن:

اگر حجاب ظهورت حضور پست من است ... دعا بکن که بمیرم چرا نمی آیی ... 


قطعه ای گمشده از پر پرواز کم است 

یازده بار شمردیم یکی باز کم است 

این همه آب که جاری است نه اقیانوس است 

عرق شرم زمین است که سرباز کم است


آقا بیا به خاطر باران ظهور کن

ما را از این هوای سراسیمه دور کن

وقتی برای بدرقه ی عشق می روی

از کوچه های خسته ی ما هم عبور کن


ویرانه نه آن است که جمشید بنا کرد

ویرانه نه آن است که فرهاد فرو ریخت

ویرانه دل ماست که هر جمعه به شوقت

صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت


بوی عطر یاس دارد جمعه ها

وعده دیدار دارد جمعه ها

جمعه ها بر عاشقان ایینه است

وعده گاه عاشقان ادینه است 

جمعه ها دل یاد دلبر می کند 

نغمه یا بن الحسن سر می کند


تو که یک گوشه چشمت غم عالم ببرد

حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد.  


پیشاپیش تولد آقا بر همه هستی مبارک باد.


۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۰ ، ۰۱:۲۸
شما مرا درخت صدا کنید
این بار اگر تنها بمانم بی تو و با غم

پشت تمام واژه ها را می نویسم خم

بی تو بهار است و بهار است و بهار اما

باران نمی بارد به جز از چشم ها نم نم

این کوزه ی لب تشنه ی روح من است ای رود!

بی تو به هر سو رو کنم ، پر می شود از سم

بی تو جهان معکوس می گردد مدارش را

افتاده بر پاهای شیطان حضرت آدم

پروانه ها حیران که این ویرانه یا باغ است؟!

بر غنچه های سوخته سرب است یا شبنم؟!

ماهی مردد مانده بین آب با مرداب

بوی تعفن می وزد از سمت دریا هم

دنیای بی تو زخم چرکینی ست بی درمان

ای نوش دارو ! ای شفا ! ای آخرین مرهم !

حتی لباس جشن های نسل ما مشکی ست

بی تو عروسی هایمان هم می شود ماتم

ای محرم راز جهان ! یک عده بعد از تو

مستانه می رقصند  با ابلیس نامحرم

آنان که صیادان هر آب گل آلودند

با دست هایی پشت پرده ، چهره ای مبهم

بر کوخ هامان قارچ های کاخشان رویید

هی سهم آنها بیشتر شد ، سهم ما هم کم

دنیا پر است از مدعیان دروغین ،آه!

یک مشت کرم داده بر تخت کرامت لم

دیریست بار کاروان ها مرگ و افیون است

تحقیر شد دیگر شکوه راه ابریشم

هر کس که می آید به اسم دوستی اینجا

بر دوش ما جاپای خود را می کند محکم

مانند آن " شیخی که انسان آرزویش بود "

در بینشان می جویمت اما نمی یابم

 پس کی بساط جورشان را می کنی ناجور؟

پس کی نشاط بزمشان را می زنی بر هم ؟

آن سو اگر دیو و زن جادوست ، در این سو

کوچک ترین سربازتان رستم تر از رستم

وقتش رسیده تا که آن یار خراسانی

بر دست گیرد - مرگ هر ضحاک را- پرچم
 
تا تو بیایی و به یک شوراندن شمشیر

گردن زنی این دیوهای پیر را از دم

 آنان اگر از ادکلن های عبث مست اند

ما هم خماریم ای گل نرگس ! گل مریم !

 باید لباسی را که تارش نور و پودش نور

با هم ببافید و بپوشانید بر عالم .

مهدی زارعی

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۰ ، ۲۳:۵۶
شما مرا درخت صدا کنید
برگرد و خواب خط خطی ام را به هم بریز
این حس گند لعنتی ام را به هم بریز

شب گریه های قلبی من را به هم بزن
لبخندهای صورتی ام را به هم بریز

گاهی خلاف عادت خود پیش من بخند
این گریه های عادتی ام را به هم بریز

آن پونه را که از تو نچیدم به من ببخش
گلبرگ های حسرتی ام را به هم بریز

هر ساعت انفجار مهیبی ست در دلم
تنظیم بمب ساعتی ام را به هم بریز

نوبت نمی دهی که به خوابت سفر کنم
کابوس های نوبتی ام را به هم بریز

قسمت نشد که زندگی ام را عوض کنی
مرگ هزار قسمتی ام را به هم بریز

یا جمعه را به خاطرم از هفته حذف کن
یا شنبه های لعنتی ام را به هم بریز

 ابراهیم واشقانی فراهانی 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۰ ، ۲۰:۲۳
شما مرا درخت صدا کنید
چه روزها که یک به یک غروب شد نیامدی

چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی

خـلـیـل آتـشـین سخن تبــر به دوش بت شـکن

خدای ما دوباره سنگ وچوب شد نیامدی

برای مـا که خسـته ایم و دل شکسـته ایم نه

ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی

تمـام طـول هـفـته را در انتظار جمعه ام

دوباره صبح ظهر نه غروب شد نیامدی

مهدی جهاندار

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۰ ، ۱۸:۱۱
شما مرا درخت صدا کنید