غربت به دوش و
دوست نواز و
کریمدست
یک ذره با برادر خود
مو نمی زدی
- نجمه سادات هاشمی -
غربت به دوش و
دوست نواز و
کریمدست
یک ذره با برادر خود
مو نمی زدی
- نجمه سادات هاشمی -
فایل تصویری این شعر رو حتما دانلود کنید
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانهاش
پاسخ یک میدهد با ده برابر بیشتر
گاهگاهی که به درگاه کریمی میروم
راه میپویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر
زیر دِین چارده معصومم اما گردنم
زیر دِین حضرت موسَیبنجعفر بیشتر
گردنم در زیر دیِن آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر
آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است
با سلامش میکند قم را معطر بیشتر
قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر
قصد این بار قصیده از برادر گفتن است
ورنه میگفتم از این معصومه خواهر بیشتر
من برایش مصرعی میگویم و رد میشوم
لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر
عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را میکنم اینگونه باور بیشتر
مرقدت ضربالمثلهای مرا تغییر داد
هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر
چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر
پیش تو شاه و گدا یکسانترند از هر کجا
این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر
ای که راه انداختی امروز و فردای مرا!
چشم بر راه تو هستم روز آخر بیشتر
از غلامان شما هم میشود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر
بر تمام اهل بیت خویش حسّاسی ولی
جان زهرا(س) چون شنیدم که به مادر بیشتر...
حسین رستمی
مریض آمده اما شفا نمی خواهد
قسم به جان شما جز شما نمی خواهد
برای پیش تو بودن بهانه ای کافی است
بهشت لطف کریمان بها نمی خواهد
دلیل ناله ی ما یک نگاه محبوب است
وگرنه درد دل ما دوا نمی خواهد
فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم:
مگر که شاه خراسان گدا نمی خواهد؟
.
.
قاسم صرافان
آسمان دلگیر بود اینجا، زمینش خسته بود
قرنها بال کبوتر، پای آهو بسته بود
سرزمین عشق بود اما سلیمانی نداشت
ملک عاشق ها هزاران سال سلطانی نداشت
باده نوشان شهرشان یک عمر بی میخانه بود
دست پیمان بسته ی این قوم بی پیمانه بود
تا سحرگاهی ورق برگشت و خوش شد سرنوشت
آمد و خاک خراسان تکه ای شد از بهشت
کعبه و حج فقیران بود، می دانی چه کرد؟
آمد و ذیقعده در تقویم ما ذیحجه کرد
سرزمین تشنه ی ما بعد از آن میخانه داشت
ساقی خوش ذوق در میخانه، سقاخانه داشت
بعد از آن دستان ما در دست گوهر شاد بود
مثل عیسی قبله ی ما پنجره فولاد بود
تا که او را دیده، بند از پای آهو وا شده
از همان روز است چشم آهوان زیبا شده
از همان روز است این دل ها کبوتر می شوند
از تماس چوب پرها صاحب پر می شوند
چشم وا کن کور مادر زاد! گنبد را ببین
نور صحن عالم آل محمد(ص) را ببین
چشم وا کن پاره ای از پیکر پیغمبر است
یا علی گویان بیا! همنام جدش حیدر است
گوش کن اینجا دل هر سنگ می گوید رضا
سینه ی نقاره با آهنگ می گوید رضا
نور می گوید رضا، انگور می گوید رضا
مشهد از نزدیک، قم از دور می گوید رضا
مُهر می گوید رضا، سجاده می گوید رضا
خضر اینجا بر درت افتاده می گوید رضا
السلام ای شمس! محتاج نگاهی مانده ایم
در شب تاریک و مرداب سیاهی مانده ایم
یک نظر کن تا که از دیوار ظلمت رد شویم
شاهد «نورٌ علی نور»ِ تو در مشهد شویم
قاسم صرافان
قاسم صرافان:
نور می گوید رضا، انگور می گوید رضا
مشهد از نزدیک، قم از دور می گوید رضا
نزدیک راه آهن شهر است خانه ام
روزی هزار بار دلم تنگ می شود
- امیر تیموری -
می دونی می خوام کجا برم می دونی می خوام چیکار کنم
می خوام برای کفترا یه خورده گندم ببرم
اونجا که گنبدش طلاست با کفتراش پر بزنم
دوسش دارم اماممه در خونشو در بزنم
بعضی شبا تو خونمون بابام به مادرم می گه
می خوام برم امام رضا به خدا دلم تنگ دیگه
بابام می گه امام رضا مریضا رو شفا می ده
دوای درد مردمو از طرف خدا می ده
می خوام برم به مشهد و یه هفته اونجا بمونم
تو حرم امام رضا نماز حاجت بخونم
بهش بگم امام رضا مریضا رو شفا بده
دوای درد مردمو از طرف خدا بده
آقاجون
می خوام بیام به مشهدت به طواف کفترای گنبدت
براشون یه کیسه گندم بیارم خبر از دردای مردم بیارم
بهشون بگم برام دعا کنن اونقدر تا که تورو رضا کنن
محمدرضا آقاسی
پ.ن:
ابر اجابت چو «رضا» داده است دست علی خیبر اطلس شکست
شوکت شاهین قضا را ببین شست همایون رضا را ببین
مرغ دلم باز هوایی شده کفتر ایوان طلایی شده
در دل من گوشهی بیداد کیست ؟ باز در این شیشه ، پریزاد کیست ؟
مرغ سلیمان دلم پر گرفت نغمهی داوودیم از سر گرفت
آمدم ای شاه امانت کجاست ؟ صید توأم تیر و کمانت کجاست ؟
رهگذر کوچه تنهاییم کوچه نشین شب رسواییم
روی متابان که دخیل توام در به در ابنسبیل توأم
ما به غم عشق تو خو کردهایم ما به همین آینه رو کردهایم
گر چه بگویند که ما ناخوشیم با غم عشق تو، خدا را خوشیم
درد دل خویش دوا میکنیم با غم عشق تو صفا میکنیم
طبلهی نقاره صدا میکند شاه نگاهی به گدا میکند
گوش کنیدش که صلاتان دهد آی مریضان که شفاتان دهد؟
نامه سیاه آمدهام یا رضا ! دیر به راه آمدهام یا رضا !
آمدهام ، اذن دخولم بده دست خدا! دست قبولم بده
گرچه بدم ، نیک عتابم مکن جان جوادت که جوابم مکن
مهدی بیاتی ریزی
_______________
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى عَبْدِکَ وَ وَلِیِّ دِینِکَ الْقَائِمِ بِعَدْلِکَ وَ الدَّاعِی إِلَى دِینِکَ وَ دِینِ آبَائِهِ الصَّادِقِینَ صَلاةً لا یَقْوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَیْرُکَ
_______________
اگر به صحن و سرایش راهم دادند سلامتان به حضرت می رسانم تا سلامتان دهد.
میروم یکروزی آقا میگذارم میروم
با هزاران بند یعنی قدر آهو نیستم
من که اینجا اینقَدَر بیاعتبارم میروم
شب، تمام نورها را از زمین دزدیده است
عشق را پیشت امانت میگذارم میروم
دستهایت را ضریح سایههای من نکن
اشک این همسایهها را در بیارم میروم
بیخیال چشمهایت میشوم، گفتم ولی
دستکم حالا نگاهم کن که دارم میروم
علی محمد مودب