پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ابراهیم واشقانی فراهانی» ثبت شده است


رفتی و خورشید با ما قهر شد

روستای کودکیمان شهر شد


ابراهیم واشقانی فراهانی


+البته روستای کودکی شاعر! مگه نه ما که همون کودکی مون م شهر خراب کرد، رفت....

-----------------------

+مسخره ست زنگ زده که کتاب "کفش های مکاشفه" که سفارش دادی نیست... کسی نیس بگه تو کتاب فروشی اینترنتی زدی که چی ... نیست ....نیست ....

+مسخره ست انگار آمدن پارتی ، مهمانی شبانه ، عروسی ...زشته به خدا ... خاک بر سرشون .. خاک بر سر شوهرشون... خاک بر سر مادر و پدرشون ....

+خاک بر سر پسر های احمق تماشاچی ... بی چاره های مریض ...

+نمی گفتم توو دلم می ماند.


۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۲ ، ۱۶:۱۹
شما مرا درخت صدا کنید
برگرد و خواب خط خطی ام را به هم بریز
این حس گند لعنتی ام را به هم بریز

شب گریه های قلبی من را به هم بزن
لبخندهای صورتی ام را به هم بریز

گاهی خلاف عادت خود پیش من بخند
این گریه های عادتی ام را به هم بریز

آن پونه را که از تو نچیدم به من ببخش
گلبرگ های حسرتی ام را به هم بریز

هر ساعت انفجار مهیبی ست در دلم
تنظیم بمب ساعتی ام را به هم بریز

نوبت نمی دهی که به خوابت سفر کنم
کابوس های نوبتی ام را به هم بریز

قسمت نشد که زندگی ام را عوض کنی
مرگ هزار قسمتی ام را به هم بریز

یا جمعه را به خاطرم از هفته حذف کن
یا شنبه های لعنتی ام را به هم بریز

 ابراهیم واشقانی فراهانی 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۰ ، ۲۰:۲۳
شما مرا درخت صدا کنید
وقتی که روزگار ازل آفریده شد
دنیا به افتخار غزل آفریده شد

تا استعاره‌ای شود از چشم‌هایتان
کندوی بی‌زوال عسل آفریده شد

منسوب کرد ماه خودش را به چهره‌ات
یک صنعت جدید: مثل آفریده شد

اسم بلند کیست که بعد از طلوع آن
خورشید سر کشید و بدل آفریده شد

تو در میان نشستی و دنیا به گرد تو
یک حلقه زد به انس و زُحل آفریده شد

گل راضی است پیش شکوه بهار تو
راضی به اینکه حداقل آفریده شد

حالا به افتخار خودم دست می‌زنم
حالا که شب رسید و غزل آفریده شد

ابراهیم واشقانی فراهانی

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۰ ، ۱۵:۵۶
شما مرا درخت صدا کنید