دو بار توی عمرم سیگار کشیدم، یک بار در ایام کودکی، بار دیگر در ایام داتشجویی هنگامی که کنار ساحل دریا ی شمال بودم. تا اینجا 50 درصدش بود، اگه عمرمون به دنیا باشه 50 درصد دیگر را بدون فکر کردن به آن خواهم گذراند.
اگه فکر میکنی سیگار از تکرار آدم و نجات میده ،
50 درصد منم حله... احتیاج به رفیقم نیست!
دویدنِ بیپایانِ یکی نقطه بر قوسِ دایره.
تا کی؟
باز باید بیدار شوم، بشنوم، ببینم، باور کنم.
باز باید برای ادامهی بیدلیلِ دانایی
تمرینِ استعاره کنم.
همه برای رسیدن به همین دایره
از پیِ دایره میدوند.
هی نقطهی مجهول!
مرارتِ مسخره!
مضمونِ بیدلیل!
تا کی؟
میز کارم غبار گرفته است
رَختهای روی هم ریخته را نَشُستهام
رویاهای بیموردِ آب و ماه و ستاره به جایی نمیرسند،
شب همان شب وُ
روز همان روز وُ
هنوز هم همان هنوز ...!
من بدهکارِ هزار سالهی بارانم،
آیا کسی لیوانِ آبی دستِ من خواهد داد؟
سیدعلی صالحی
امام زمان سرباز سیگاری را دوست نداره... اخراج میشیها!!!!ا