کربلا رفته ها کنار بقیع... حرفی از صحن و از حرم نزنید
از صفای ضریح دم نزنید
حرفی از بیرق و علم نزنید
گریه های بلند ممنوع است
روضه ممنوع، سینه هم نزنید
کربلا رفته ها کنار بقیع
حرفی از صحن و از حرم نزنید
زائری خسته ام نگهبانان
به خدا زود می روم، نزنید
کودکی داد زد کنار بقیع
تازیانه به مادرم نزنید
غربت ما بدون خاتمه است
مادر ما همیشه فاطمه است
کاش درهای صحن وا می شد
شوق در سینه ها به پا می شد
کاش با دست حضرت مهدی
این حرم نیز با صفا می شد
کاش با نغمه ی حسین حسین
این حرم مثل کربلا می شد
در کنار مزار امّ بنین
طرحی از علقمه بنا می شد
چار تا گنبد طلایی رنگ
چار تا مشهد الرضا می شد
این بقیعی که این چنین خاکیست
رَشک پروازهای افلاکیست
دوستی دارم راهی مدینه و مکه است... ایمیلی حاوی حلالیت و خداحافظی فرستاده بود...قصد دارم در جوابش این شعر را برایش میل کنم -سال قبل هم کربلا رفته بود از این جهت متناسب است...-که گوگل باز نمی شود...
خیلی شعر قشنگیه ...
ایشالا روزی خودتون بشه مکه ...