آهای خدا ببین دستم شکسته
پنجشنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۱، ۰۴:۲۵ ب.ظ
دیگه حوصله ی خواب ندارم
می خوام تا صبح یه کم آرووم بگیرم
چرا اینجا همه اش سیاه و تارِ
چرا دارم تو این شب ها می میرم
آره حرفم شده غصه و ناله
دیگه جون واسه خندیدن ندارم
آهای خدا ببین دستم شکسته
دو تا پا واسه ی رفتن ندارم
می خوای برات دلم تنگ شه میدونم
که خیلی وقته توو دلم سیاهه
می خوای دلم بشه مثل یه بچه
بچه خسته نمی شه رو به راهه
25/5/91
به به...
می تونم بگم با وجود اینکه از نظر قواعد شعری یه کم کار داره هنوز.. اما ترانه چیزیه که به نظرم کار سختیه و من هیچوقت نتونستم همینقدم تو این حوزه یه بسم الله بگم!
ادامه بده درخت خان! داره کم کم به جای برگ، ازت شکوفه های شعر می ریزه..
پیاده روت پرشکوفه باد!