پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

ما را که دید گریه ی باران شروع شد

شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۱، ۱۱:۱۱ ب.ظ

 

روزی که آفرینش انسان شروع شد

این حس عاشقانه ی پنهان شروع شد


غار حرا و دامنه ی کوه طور ... نه !

از چشم و از نگاه تو ایمان شروع شد


همچون بهار ِ حیله گر از باغ عشق من

رفتی و پرسه های خیابان شروع شد


بعد از وداع تلخ درختان و برگ ها

جنگل دلش شکست و زمستان شروع شد 


ابری غریب و خسته از این شهر میگذشت

ما را که دید گریه ی باران شروع شد


مردی کنار دفتر عمرش نوشت "عشق"

آتش گرفت دفتر و پایان شروع شد .


سید محمد موسوی

نظرات  (۵)

چقدر از آسمان دورم

چقدر رنگ زمین گرفته دلم

چقدر غرق ظلمتم ، چقدر دلتنگ نورم

از آسمان به زمین نیامدیم برای رنگ زمین گرفتن

اینجا قرار بود نقطه ی پروازم شود تا خدا ،

اینجا قرار بود همانی شوم که او می پسندد .

خودش تو را به یادم اورد ، خودش تو را در دلم نشاند

دلم به دستت ای رابط میان زمین و آسمان،

ای امام هدایت، ای مهدی ،

دلم به دستت..............
سلام.ممنون از کامنت قشنگی که برام گذاشتی.
وبت خیلی خیلی باحاله.نظرتو راجع به نبادل لینک بهم بگو

پاسخ:
خواهش... لطف داری ....من شما رو بی اجازه لینک زدم ...
آه ازا ین چشم های بی لیاقت

تو باشی و ما تو را نبینیم!؟

آه ازاین دل بی لیاقت

تو غریب باشی و ما را غم نباشد!؟

آه ازاین همه بی غیرتی

تو « هل من ناصر » بگویی و ما این همه کر!؟


چند جمعه مانده تا لایق شدنمان ارباب؟

برای بیداریمان دعا می خوانی دلشکسته ی من؟

صدای اذان می‌آید
و بزرگترین سردار
ایستاده بر بلندای جهان
در انتظار سپاهی
که اینروزها
ازمشرق عبور می‌کند،
نماز عشق می‌خواند.
درآن دوردست‌ها
صدای همهمه می‌آید
درافق جوششی است
و باد غریو یالثارات الحسین را
به گوش فلک می‌رساند.
خورشید بیداری طلوع کرده است
و پایان انتظار نزدیک است.
چشمان یوسف زهرا افق را می‌کاود
و مرکبش از شوق پا بر زمین می‌کوبد
او دوباره پلک می‌زند،
چشمانش روشن است
بوی سیب می‌آید
و او در آستانه ظهور
با دستانی پر از گل یاس و
فرشی گسترده از نرگس
به شوق دیدار خورشید کربلا
تپش‌های قلبش را شماره می‌کند
و باران، دعای فرج را بر لبان او
جاری می‌سازد.
پایان انتظار نزدیک است.
سلام
سال نو مبارک
و عذرخواهی فراوون بابت تاخیر تو جواب به کامنتاتون.
مدتی ای دی اس ال گرامی قاط زده بودن و کامپیوتر خونه هنگ فرموده بودن و در حال حاضر لپ تاپ رو وصل کردم به ای دی اس ال و راه انداختم کارو...
انشالا که امسال پر از ایمان و اطمینان و قوت باشه براتون
شعر هم چسبید اما بیش از شعر رنگ آبی عکسهاتون حسابی خوشایندمون بود.
سپاس فراوان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">