ما را که دید گریه ی باران شروع شد
شنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۱، ۱۱:۱۱ ب.ظ
روزی که آفرینش انسان شروع شد
این حس عاشقانه ی پنهان شروع شد
غار حرا و دامنه ی کوه طور ... نه !
از چشم و از نگاه تو ایمان شروع شد
همچون بهار ِ حیله گر از باغ عشق من
رفتی و پرسه های خیابان شروع شد
بعد از وداع تلخ درختان و برگ ها
جنگل دلش شکست و زمستان شروع شد
ابری غریب و خسته از این شهر میگذشت
ما را که دید گریه ی باران شروع شد
مردی کنار دفتر عمرش نوشت "عشق"
آتش گرفت دفتر و پایان شروع شد .
سید محمد موسوی
چقدر رنگ زمین گرفته دلم
چقدر غرق ظلمتم ، چقدر دلتنگ نورم
از آسمان به زمین نیامدیم برای رنگ زمین گرفتن
اینجا قرار بود نقطه ی پروازم شود تا خدا ،
اینجا قرار بود همانی شوم که او می پسندد .
خودش تو را به یادم اورد ، خودش تو را در دلم نشاند
دلم به دستت ای رابط میان زمین و آسمان،
ای امام هدایت، ای مهدی ،
دلم به دستت..............