یک کلاغ آمد و آموخت که قابیل شویم
سه شنبه, ۶ دی ۱۳۹۰، ۰۵:۰۳ ب.ظ
هیچ بودیم، خدا خواست که تشکیل شویم
مختصر شرحی از آن صاحب تفصیل شویم
قبل ما آمدهبودند که آدم باشند
یک کلاغ آمد و آموخت که قابیل شویم
چه عصاها به زمین خورد که ما برخیزیم
بعد هم منکر ِ رفتآمد ِ از نیل شویم
بعدها از خودمان غول سهسر میسازیم
نور هم آن قدَری نیست که ما فیل شویم
تازه گیرم بشویم، از کرَم اوست اگر
باز شایستهی دیدار ِ ابابیل شویم
مثل دکّان، دلمان پر شده از جنس ِ جلَب
کاش این جمعه که آمد، همه تعطیل شویم...
-مژگان عباسلو
معجر را
انگشتر را
گـهـواره را
گوشواره را
.
.
و شال «سبز» را
همین دو سال پیش
به غارت بردند...