پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

چه مقدار خون خورده باشد غروب
که پیش از سحر مرده باشد غروب؟

چه مقدار آیینه ریز ریز؟
گمانم که نشمرده باشد غروب

گمانم که بر دوش خود بی کفن
تنت را خدا برده باشد غروب

چه کرده ست با خیمه آفتاب
که از شعله آزرده باشد غروب؟

چه کرده ست سر بر سر خیزران
که قرآن به سر برده باشد غروب؟

خدا خواست با یاد آن ظهر سرخ
ازآغاز افسرده باشد غروب

زمین ناز خورشید را می کشید
مبادا که پژمرده باشد غروب

نغمه مستشار نظامی

نظرات  (۲)

سلام

تمام این ترنم های لطیف که نه...طوفان های خانه خراب کن را خواندم

واژه ها شعر میشوند همچنانکه بغض ها اشک...

اما نه چیزی از داغ سرخ دلمان کم میشود نه از ماتم سیاه نگاهمان...
حرف زیاد است برای گفتن... بغض شد و ماند روی گلو، سوز شد و ماند کنج سینه، از تو نوشتن سخت است آقا، برای منی که هنوز خوب نمی شناسمت، برای منی که هنوز غریبه ام....


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">