پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محرم» ثبت شده است




گمت کردم ولی غافل از اینکه

    

          خدا با این بزرگی گم نمیشه

               

                      کسی که محو تصویر بهشته

               

                                 دیگه بازیچه ی گندم نمیشه



+ یا محول الحول و الاحوال...

+ الغرض از غم دنیا گله ای نیست عزیز! ...

+ اینجا تاریک نیست دلگیر هم نیست ....

+ دعا کنید کمی باران بیاید...





بعدا نوشت :


کاروان می آید از شهر دمشق   بر سر خاک شه سلطان عشق

کاروان با خود رباب آورده است   بهر اصغر شیر و آب آورده است

کاروان آمد ولی اکبر نداشت      ام لیلا شبه پیغمبر نداشت

کاروان آمد ولی شاهی نبود      بر بنی هاشم دگرماهی نبود



اربعین حسینی بر ساکنان ابدی خیمه ی ارادتش تسلیت باد...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۰ ، ۱۲:۳۸
شما مرا درخت صدا کنید
چه مقدار خون خورده باشد غروب
که پیش از سحر مرده باشد غروب؟

چه مقدار آیینه ریز ریز؟
گمانم که نشمرده باشد غروب

گمانم که بر دوش خود بی کفن
تنت را خدا برده باشد غروب

چه کرده ست با خیمه آفتاب
که از شعله آزرده باشد غروب؟

چه کرده ست سر بر سر خیزران
که قرآن به سر برده باشد غروب؟

خدا خواست با یاد آن ظهر سرخ
ازآغاز افسرده باشد غروب

زمین ناز خورشید را می کشید
مبادا که پژمرده باشد غروب

نغمه مستشار نظامی

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۹۰ ، ۰۰:۳۷
شما مرا درخت صدا کنید

نخستین کس که در مدح تو شعری گفت آدم بود

شروع عشق و آغاز غزل شاید همان دم بود


نخستین اتفاق تلخ تر از تلخ در تاریخ

که پشت عرش را خم کرد یک ظهر محرم بود


مدینه نه که حتی مکه دیگر جای امنی نیست

تمام کربلا و کوفه غرق ابن ملجم بود


فتاد از پا کنار رود در آن ظهر دردآلود

کسی که عطر نامش آبروی آب زمزم بود


اگر در کربلا توفان نمی شد کس نمی فهمید

چرا یک عمر پشت ذوالفقار مرتضی خم بود


علیرضا قزوه

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۰ ، ۱۶:۲۲
شما مرا درخت صدا کنید

این سینه گرم داغ سکوت است، بشنوید

این شرح ماتم ملکوت است، بشنوید

 

روح القدس مدد کن و قفل زبان گشا

قفل زبان بسته ام از آسمان گشا


ماه محرم است فقط اشک، محرم است

با خیمه های تشنه فقط مشک، محرم است


هان ای قلم بشور و بشوران، سبو بگیر

می خواهی از عطش بنویسی، وضو بگیر


فکری به حال زار من تشنه کام کن

دست مرا بگیر و به ساقی سلام کن


ساقی سلام خرد و خرابیم... جرعه ای

ساقی سلام تشنه ء آبیم... جرعه ای


ساقی سلام بر تو و بر چشم مست تو

ساقی سلام بر تو و بر هر دو دست تو


ساقی سلام سرمه به چشم عطش بزن

ساقی سلام خنده به خشم عطش بزن


دستت اگر فتاد ولی جان گرفته ای

مشکی پر از فرات به دندان گرفته ای


آبی اگر نبود فدای سرت، سوار

آبی اگر نبود برایم عطش بیار


هشیار رفته بودی و بدمست آمدی

با مشک رفته بودی و بی دست آمدی


این دست ها پناه بنی هاشم است، وای

این دست های ماه بنی هاشم است، وای


این مشکِ خشک، مشکِ ابوالفضل حیدر است!

این قطره های اشکِ ابوالفضل حیدر است!


آه ای دریغ وای چه می گویم ای دریغ

از نای مشک تشنه چه می جویم ای دریغ


این شط فرات نیست در خیبر است این

این شیر حق، نگو که خودِ حیدر است این


صد چشم تشنه منتظر اوست در حرم

این هم امید اول و هم آخر است این


ام البنین، به زانوی غم سر گذاشته

گر چه دلاور است ولی مادر است این


جای دو دست در بدنش پر گذاشتند

آن گل شکفته بود ولی پرپر است این


بعد از تو در حرم عطش و آتش است و خون

آتش گرفت خیمه و خاکستر است این


سُرخاب نیست بر رخِ دختِ برادرت

آن زخم تازیانه و این خنجر است این


قرآن و عترت است که بر نیزه کرده اند

این امت و امانت پیغمبر است این


رفتی و با تو رفت دل و طاقت حسین

یعنی رسیده بود دگر نوبت حسین


نام حسین آمد و از خود به در شدم

گویی از این جهان به جهان دگر شدم


نام حسین آمد و چشمم وضو گرفت

آب از سرم گذشت و دلم آبرو گرفت


نام حسین آمد و طوفان گرفته است

بغض ستاره وا شد و باران گرفته است


این کیست این که تشنه به پیکار می رود؟

یک سر شکایت است و به نیزار می رود؟


این کیست این که خسته چو جان می رود ز تن؟

با این که پشت سر نگران می رود ز تن؟


این کیست این که می رود و گو نمی رود؟

هر کس که رفت، رفته ولی او نمی رود


این کیست این که رفته و مانده به راه، چشم

در جستجوی او یله شد در نگاه، چشم


افسوس هر چه بود حدیث غبار بود

هر اسب می رسید، خدا... بی سوار بود


ای باغ بی خزان حسین آن بهار کو؟

ای ذوالجناح آه بگو پس سوار کو؟


پای غبار خسته شد از آسمان نشست

دیدم سر حسین کنار سنان نشست


سردار سر به نیزه کمی از سنان بگو

وقت نماز نیست ولیکن اذان بگو


در رقص عاشقان می و میدان بهانه است

حاجت شکایت است نیستان بهانه است


شمس از مشارق افق نی طلوع کرد

پشت قمر کمان شد و عزم رکوع کرد


لب های نیزه جای اذان ستاره نیست

این نیزه است نیزه خدایا مناره نیست


 این چیست این که ملعبه ی سمِّ اسب هاست

این صورت است سنگدلان سنگ خاره نیست


هر تکه اش به گوشه ای از دشتِ کربلاست

همچون تن حسین تنی پاره پاره نیست


قرآن به دست باد ورق خورد روی نی

در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست


آن سوی زلف سرکش بر باد رفته ای

این سوی پیکری است که تیرش شماره نیست


راس الحسین را به کجا می برند... آه

سردار حسن را سرِ دارالعماره نیست


آن روز فرق حیدر و اینک سر حسین

بحریست کفر کوفه که هیچش کناره نیست


سرها چنان نگین سلیمان تر آمدند

انگشت ها به غارت انگشتر آمدند


سرهای سبز بر بدن باد بوسه زن

زنجیرها به گردن سجاد بوسه زن


فریاد یا اخی است که پیچیده در عطش

هرگز کسی چشیده از این بیشتر عطش؟


گلهای تازیانه بسی بی امان شکفت

در دشت کربلا گل زخم زبان شکفت


وقتی که شمس بر افق نی عمود شد

گلگونه های دختر مولا کبود شد


از ظهر کربلا به شب شام می رویم

آهوی سرکشیم که در دام می رویم


ای کاروان وحشی ازین رام تر کمی

سر می بری مگر!؟ کمی آرام تر کمی


 سر می بری که حوصلهء اشک سر رود

هر کس که تشنه آمده با چشم تر رود


یک زن که مانده بی کس و تنها کنار خویش

هم سوگوار قافله هم سوگوار خویش


لب باز کرد و شهد لبالب شروع شد

فصل خطابه خوانی زینب شروع شد


از ضهر کربلا به شب شامیان بگو

از این شهید بی کفن و بی نشان بگو


وهم زمین به درک حقیقت نمی رسد

از آسمان گم شده با آسمان بگو


هرگز نمی رسد خبر دین به گوششان

بیهوده است خواندن یاسین به گوششان


با خود نشین و قافلهء خویش را ببین

وان میوه های سوختهء خویش را بچین


این سر، سر بریدهء سالار زینب است

این سربدار سرزده سردار زینب است


می لرزد از سرش تبر شامیان هنوز

این سرو سر بلند علمدار زینب است


سجاد اگرچه مانده و بیمار کربلاست

ما به چشم خویش پرستار زینب است


این گونه باوقار کسی در زمین نزیست

عالم به دار رفتهء رفتار زینب است


آزادگی رها شدن از قید و بند نیست

آزاده آن کسی که گرفتار زینب است


زهرای ثانی است و به حیدر کشیده است

دستاس و چاه محرم اسرار زینب است


سرها دگر به منزل آخر رسیده اند

شام است شام، نوبت پیکار زینب است


 منزل به منزل از طلب دل گذشته ام

آبم که دیگر از سر ساحل گذشته ام


چون نیزه خون گریسته ام از جفای خویش

چون دود از میان مقاتل گذشته ام


مرداب بودم و سر دریا نداشتم

راهی به سوی بستر دریا نداشتم


دریا بهانه ایست که از خود روان شوم

بر خوان بی کرانهء تو میهمان شوم


هرچند از تحیّر اشراق، تر شدم

مشتاق تر شدم به تو مشتاق تر شدم


مشتاقیم علاج ندارد به غیر تو

عاشق که احتیاج ندارد به غیر تو


دیگر مگر که مرگ علاج عطش شود

تا جان من به جان جهان پیشکش شود


این چامه گفته ام که مگر ساقی ام شوی

بر سنگ قبر بلکه هوالباقی ام شوی


ما می رویم اوست هوالباقی السلام

دنیا به نام آل حسین است ... والسلام


محمود حبیبی کسبی


نوا :

http://dl.aviny.com/voice/marsieh/emam_hossein/90/mirdamad90-ho-13.mp3

 هرکه دارد به سرش شور و نوا..  - مداحی سید مهدی میر داماد

http://dl.aviny.com/voice/marsieh/emam_hossein/90/mirdamad90-ho-12.mp3

اگه بدم اگه بی حیام - مداحی سید مهدی میر داماد

 http://dl.aviny.com/voice/marsieh/emam_hossein/90/mirdamad90-ho-14.mp3

باز بساط غم فراهم  - مداحی سید مهدی میر داماد

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۰ ، ۱۲:۰۱
شما مرا درخت صدا کنید

 




قلبی شکسته بود، وضویی جبیره شد

سروی نشسته بود، عشایی وُتیره شد


اشکی کنار پنجره غلتید، گر گرفت

آهی به روی آینه افتاد، تیره شد


پهلویی از شقاوت نامحرمی شکافت

اشکی برای محرم دردی ذخیره شد


اف گفت بر سکوت بنی‌آدم آسمان

نسلی نگاه کرد، گناهی کبیره شد


بانویی از تمام دلش چشم بست و رفت

مردی غمِ تمامِ جهان را پذیره شد


امید مهدی‌نژاد







نی، ناله کرد و باز ترنم، شروع شد

فصل هبوط آدم و گندم، شروع شد


دریای بی‌کران شهادت، که موج زد

توفان نوح بود و تلاطم شروع شد


از «برکه‌ی غدیر»، «محرّم» طلوع کرد

سر مستی «حبیب» هم از «خم» شروع شد


باران اشک شیفتگان غم حسین

«تا گفتم: السلام علیکم شروع شد»[*]


روح دعا، به نام «اباالفضل» چون رسید

غوغایی از توسل مردم شروع شد


وقتی گلوی نازک گل شد نشان تیر

لبخند باغبان و تبسم شروع شد


از اشک و خون اگرچه وضو می‌گرفت عشق

از «تربت شهید» تیمم شروع شد


ای آسمان! مصیبت عظمای اهل بیت

از قتلگاه عصمت پنجم شروع شد


فصل به خون نشستم گل‌های باغ وحی

از آیه‌ی «لیذهب عنکم» شروع شد


با آنکه باغ گل به محبت نیاز داشت

با تازیانه، ناز و تنعّم شروع شد


وقتی دل ستاره‌ی محمل نشین شکست

با ماه روی نیزه، تکلم شروع شد


محمدجواد غفورزاده(شفق)

*از فاضل نظری


نوای حسینیه :

مستان همه افتاده و یاری نماندهیک گل برای باغبان باقی نمانده

صحرا همه گلگون شده

هر بلبی دلخون شده

مظلوم حسینم، مظلوم حسینم

دور حرم دویده ام، صفا و مروه دیده ام

هیچ کجا برای من کرب و بلا نمی شود


التماس ... :

در میان اشک هاتان دعامان کنید ، محتاجان دعا را ز یاد بردن در مرام بزرگان نیست....

+ « بیت عنوان از محمد مهدی سیار »

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۰ ، ۱۹:۳۲
شما مرا درخت صدا کنید