خواب دیدم یک نفر در مشک دریا می فروخت

چهارشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۰، ۰۶:۳۱ ب.ظ

بالها را می خرید و دستها را می فروخت

خواب دیدم آب بی تاب نگاهش مانده بود

او نگاهش را به یک فردای زیبا می فروخت

مثل باران در صدایش مهربانی غرق بود

اشکهایش را به یک لبخند صحرا می فروخت

او علم بر دوش با خورشید پیمان بسته بود

ماه زیبا را به تاریکی شبها می فروخت

گریه می کردند آنشب نخلهای نینوا

در کنار کودکی تنها که خرما می فروخت

خواب دیدم مشک را بر شانه اش آتش زدند

دستهایش در میان رود دریا می فروخت

نغمه مستشارنظامی

__________________________________

اعیاد شعبانیه بر همه دوستان مبارک.

۰ ۹۰/۰۴/۱۵

شما مرا درخت صدا کنید

حضرت ابوالفضل علیه السلام ((tag_post_count))

نغمه مستشار نظامی ((tag_post_count))

امام حسین ع ((tag_post_count))

۱۵ تیر ۹۰ ، ۱۸:۳۵

رضا

واقعا شعر زیبایی بود از وبلاگتون خوشم اومد لینکش کردم شما هم خواستین وبلاگ مارو با نام تماشاگه راز لینک کنید شعرتم با اجازه میگذارم تو وبلاگم

۱۵ تیر ۹۰ ، ۲۱:۵۴

دلتنگ

دل من دلتنگ است ..........وصفای دل من خاطره هاست.....چه کسی خواهدشست دل دلتنگ مرا.....چه کسی خواهدبردفاصله های دل سوخته را .دل من دلتنگ است..........سلام وبلاگ قشنگی داری .........حقیقتش اومدم دعوتت کنم به وبلاگ من هم نیم نگاهی بندازی واین آدم دلتنگ روازدلتنگی بیرون بیاری ...وهمچنین دلنوشته هام روبخونی....منتظر نگاهت می مونم تا این دلتنگ روهمراهی کنی........//

۱۶ تیر ۹۰ ، ۰۰:۵۹

نگاه نگران

سلام
هر وقت که خیلی داغونم میام اینجا!
شعرات واقعا آرومم می کنه و تازه!

چقدر این شعر زیبا بود... هر چی می خونمش باز هم دلم می خواد بخونم .

این اعیاد بر شما هم مبارک.

پیاده رو

پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت