پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حضرت ابوالفضل علیه السلام» ثبت شده است

ای خدای مهربان و پاک ما!

دفن کن شمشیر را در خاک ما

ما ز شرک و شمر و شیون خسته‌ایم

ما ز برق کوه آهن خسته‌ایم

سوختیم ای کرت کار بامداد

ما نداریم ابر و باران را به یاد

شهر باران را به رومان باز کن

خاکمان را معدن آواز کن

نسل ما صد پشت خنجر دیده است

قرنها این خاک قیصر دیده است

خان علیا، خان سفلی، خان خواب

خان صد شبنم ده و صد پاچه آب

بارالها! عرصه بر گل تنگ شد

روح شبنم در صحاری سنگ شد

بارالها! ناودانهامان کرند

خوشه‌هامان خسته و ناباورند

خاک ما نسبت به گل مسؤول نیست

کشت شبنم بین ما معمول نیست

ما به تعویق زمان افتاده‌ایم

ما به کنج کهکشان افتاده‌ایم

از تو می‌جوییم سمت باد را

سایه‌های سبز بی‌فریاد را

ما گرفتاریم با جرمی جهول

در ظلومستان عصری بی‌رسول

رقص ما برگردد تشییع تن است

بهترین آوازمان از شیون است

ما گرفتاریم در قرنی مذاب

زیر سقف سرب عصری لاکتاب

خاک خواهان، دشمن سنجاقکند

دوستداران شقایق اندکند

نهر راه سبزه را گم کرده است

نرخ زیبایی تورم کرده است

جز صدای شوم شبنم خوارها

نیست باغی در طنین سارها

نسترن رسوای خاص و عام شد

خون داوودی مباح اعلام شد

زاهدان رفتند شب با قافله

نیست آواز نماز نافله

هیچ کس با گریه خود قهر نیست

لولی بربط زنی در شهر نیست

ماه رفت و یاسها یاغی شدند

سیبهای کرمکی باغی شدند

کودکان با نی‌لبک بیگانه‌اند

دختران در حسرت پروانه‌اند

کس چراغ عشق را روشن نکرد

عکس گل را نقش پیراهن نکرد

این همان عصر سیاه ثانی است

این کمون آخر ویرانی است

دامداران ولایت غافلند

گوسفندان رسالت بزدلند

ما به فرعونی‌ترین قصر آمدیم

ما به موسی‌ترین عصر آمدیم

باغداران «فلسطین» مرده‌اند

شاعران «دیر یاسین» مرده‌اند

کس نیارد در قدمگاه هجا

مستحبات شقایق را به جا

ما به سوی آبهای ناگوار

بسته‌ایم از برکه بابونه بار

ای خدا! آواز ده خورشید را

بین ما تقسیم کن توحید را

گله‌ای بخش از شبانان امین

رسم شیون را برانداز از زمین

دست هر آلاله یک بیرق بده

کسب و کار باد را رونق بده

قفل شبهای «حرا» را باز کن

کوه بعثت را طنین انداز کن

از زمین بردار رسم لرزه را

منزوی کن آبهای هرزه را         


 شعری از:احمد عزیزی

احمد عزیزی رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای


برای سلامتی اش دعا کنیم وصلوات بفرستیم -

اللهم صل علی محمد و آل محمد


پ.ن :

شاه ابوالفضل من، مطلع انوار من
زاده ام البنین، حیدر کرار من

جان تو شاه جهان! رحم نما چون شهان
بر دل مجروح من، بر تن بیمار من

دود دلم را ببین دامن گلها گرفت
بین چه فغان می کند مرغ گرفتار من

تشنه برون شد ز شط، وز دل دریا چو بط
چون دل طفلان شده ست، دیده خونبار من

مست نباشم ز می، جان من و جان می
سوز دل زینب است آتش رخسار من

فخر کنم بر فلک، ناز کنم بر ملک
ماه بنی هاشم است دلبر و دلدار من

کاش درآید به ناز، وین چمن دلنواز
شاخه شمشاد من، سرو کماندار من 

++ شاعر اهل بیت است و شفا از اهل بیت می خواهد......

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۹۰ ، ۰۰:۴۱
شما مرا درخت صدا کنید

السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما

ما به دنبال تو می گردیم و تو دنبال ما

 ماه پیدا ، ماه پنهان ، ماه روشن ، ماه گم

رؤیت این ماه یعنی نامة اعمال ما

 خاصه این شبها که ابر و باد و باران با من است

خاصه این شبها که تعریفی ندارد حال ما

 کاش در تقدیر ما باشد همه شبهای قدر

کاش حوّل حالنایی تر شود احوال ما

 ما به استقبال ماه از خویش تا بیرون زدیم

ماه با پای خودش آمد به استقبال ما

 گوشه چشمی به ما بنمای ای ابروهلال

تا همه خورشید گردد روزی امسال ما

علیرضا قزوه

رمضان نوشت :

چند روز پیش علی ضیاء مجری برنامه نیمروز (حتما میشناسیدش) یه داستان گفت ، می گفت:

روزی جوانی به موسی (ع) عرض کرد از خداوند خواسته ای دارم از خداوند بخواه تا اجابتم کند
موسی (ع) خواسته جوان را به خداوند عرضه داشت و خداوند به او وعده اجابت داد. 
موسی(ع) جوان را دید و فرمود خواسته ات اجابت می شود
جوان عرض کرد می دانستم که اگر خدا خواسته ام را اجابت نمی کرد آبرویش را می بردم! 
موسی (ع) به جوان گفت چکار می کردی؟
جوان عرض کرد:
دست راستم را می بریدم به دست چپم می گرفتم و گرد شهر می چرخاندم که این دست به درگاه کریم رفت و خالی برگشت.

بعدا نوشت:

خداوندا... 
ماه رمضان است و هیچ کس نیست که بگوید
حرفهایی که می خورم روزه ام را باطل می کند یا نه؟

بغض هایم را به آسمان سپردم 
خدا به خیر کند باران امشب را ...

آقا بیا به خاطر باران ظهور کن...
______________________________
و .... :

همیشه می گن وقتی تشنه شدی و آب خوردی بگو : "یا حسین (ع)"
 
حالا که تشنه میشی نمی تونی آب بخوری آروم زیر لب بگو  "یا ابوالفضل (ع)"


۱۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۰ ، ۰۶:۴۶
شما مرا درخت صدا کنید

خواب دیدم یک نفر در مشک دریا می فروخت

بالها را می خرید و دستها را می فروخت

خواب دیدم آب بی تاب نگاهش مانده بود

او نگاهش را به یک فردای زیبا می فروخت

مثل باران در صدایش مهربانی غرق بود

اشکهایش را به یک لبخند صحرا می فروخت

او علم بر دوش با خورشید پیمان بسته بود

ماه زیبا را به تاریکی شبها می فروخت

گریه می کردند آنشب نخلهای نینوا

در کنار کودکی تنها که خرما می فروخت

خواب دیدم مشک را بر شانه اش آتش زدند

دستهایش در میان رود دریا می فروخت

نغمه مستشارنظامی

__________________________________

اعیاد شعبانیه بر همه دوستان مبارک.

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۰ ، ۱۸:۳۱
شما مرا درخت صدا کنید
 ای کاش ماجرای بیابان دروغ بود
این حرف‌های مرثیه‌خوانان دروغ بود!

ای کاش این روایت پر غم، سند نداشت
بر نیزه‌ها نشاندن قرآن دروغ بود!

یا گرگ‌های تاخته بر یوسف حجاز
چون گرگ‌های قصه کنعان دروغ بود!

حیف از شکوفه‌ها و دریغ از بهار...کاش
بر جان باغ، داغ زمستان دروغ بود

محمدمهدی سیار

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۸۹ ، ۱۷:۵۶
شما مرا درخت صدا کنید

 

ابوالفضل،شاه شمشاد قدان حافظ


شاه شمشاد قدان،خسرو شیرین دهنان                        که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان

مست بگذشت و نظر بر من درویش انداخت                گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان

تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود                  بنده من شو و برخور ز همه سیمتنان

کمتر از ذره نه‌ای پست مشو مهر بورز                       تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان

بر جهان تکیه مکن ور قدحی می داری                       شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان

پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد                       گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان

دامن دوست به دست آر و ز دشمن بگسل                     مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان

با صبا در چمن لاله سحر می‌گفتم                               که شهیدان که‌اند این همه خونین کفنان

گفت حافظ من و تو محرم این راز نه‌ایم                       از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

این غزل زیبا را آقای سالار عقیلی خوانده که بسیار شنیدنی است.

می توانید از اینجا بشنوید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ دی ۸۹ ، ۱۲:۵۶
شما مرا درخت صدا کنید