پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد

جمعه, ۵ آذر ۱۳۸۹، ۱۲:۰۶ ب.ظ
با اشک هاش دفتر خود را نمور کرد

در خود تمام مرثیه ها را مرور کرد

ذهنش ز روضه ها ی مجسم عبور کرد

شاعر بساط سینه زدن را که جور کرد

احساس کرد از همه عالم جدا شده است

در بیت هاش مجلس ماتم به پا شده است

*

در اوج روضه خوب دلش را که غم گرفت

وقتی که میز و دفتر و خودکار دم گرفت

وقتش رسیده بود به دستش قلم گرفت

مثل همیشه رخصتی از محتشم گرفت

بار این چه شورش است که در جان واژه ها ست

شاعر شکست خورده طوفان واژه هاست


*


بی اختیار شد قلمش را رها گذاشت

دستی زغیب قافیه را کربلا گذاشت

یک بیت بعد ، واژه ی لب تشنه را گذاشت

تن را جدا گذاشت و سر را جدا گذاشت

حس کرد پا به پاش جهان گریه می کند

دارد غروب فرشچیان گریه می کند


*


با این زبان چگونه بگویم چه ها کشید

بر روی خاک و خون بدنی را رها کشید

او را چنان فنای خدا بی ریا کشید

حتی براش جای کفن بوریا کشید

در خون کشید قافیه ها را ، حروف را

از بس که گریه کرد تمام لهوف را


*


اما در اوج روضه کم آورد و رنگ باخت

بالا گرفت کار و سپس آسمان گداخت

این بند را جدای همه روی نیزه ساخت

"خورشید سر بریده غروبی نمی شناخت

بر اوج نیزه گرم طلوعی دوباره بود"

اوکهکشان روشن هفده ستاره بود

 *

خون جای واژه بر لبش آورد و بعد از آن . . .

پیشانی اش پر از عرق سرد و بعد از آن . . .

خود را میان معرکه حس کرد و بعد از آن . . .

شاعر برید و تاب نیاورد و بعد از آن . . .

در خلسه ای عمیق خودش بود و هیچ کس

شاعر کنار دفترش افتاد از نفس...

سید حمیدر رضا برقعی

 

نظرات  (۱)

۰۵ دی ۸۹ ، ۲۳:۱۳ میگن من جوانم
انقلابی که در رهش حسین سر دهد انقلابی که عباس دلاور دهد
بر پیامش نگر بر دوامش نگر زنــــــــــــده بــــــادا دیــــــــــن اسلام
انقلابی که زینب پی تکمیل آن تازیانه خورد بدست نامحرمان
بر پیامش نگر بر دوامش نگر زنــــــــــــده بــــــادا دیــــــــــن اسلام
زیر بار ستم نمی کنم زندگی جان فدا می کنم برای آزادگی
این شعار من است افتخار من است زنـــــــــده بــــــــــادا دیــــــــــن اسلام
این نوحه های محرم 57 است پر از حماسه
سربلند باشی برادر

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">