پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ashoura» ثبت شده است

از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان ... 

بگذریم ...

فقط ...

دلم گرم حسین (ع) است ...

کشتی نجات برای آنان نیست که بر سجاده ها الهی العفو گویند 

یا بر خوان کرمش اجر عمل گیرند...

کشتی نجات برای غرق شده هاست...



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۴۰
شما مرا درخت صدا کنید

موجی رسید هیبت دریا تکان نخورد

آتش گرفت دامنش اما تکان نخورد

او قول داده بود فدای علی شود                در پشت در به خاطر مولا تکان نخورد

زهرا خودش علیست چرا کم بیاورد

چون کوه از مقابل آنها تکان نخورد

با هیبت از حریم ولایت دفاع کرد                  طوری که آب در دل مولا تکان نخورد

مسمار لعنتی به پرش گیر کرده بود

این بود علتش اگر از جا تکان نخورد 

آن ضربه ی غلاف مگر که چه کرده بود               ازآن به بعد بازوی زهرا تکان نخورد

علی اکبر لطیفیان

*

اگر حسین نبود امروز خبری به ما نمی رسید مادر ... کوچه ... دوشنبه... بعد از ظهر...

برای بانوی دو عالم و فرزند بزرگوارشان :


این اشک ها به پای شما آتشم زدند

شکرخدا برای شما آتشم زدند

     من جبرییل سوخته بالم ،نگاه کن!                 معراج چشم های شما آتشم زدند

سر تا به پا خلیل گلستان نشین شدم

هر جا که در عزای شما آتشم زدند

از آن طرف مدینه و هیزم، ازاین طرف               با داغ کربلای شما  آتشم زدند

بردند روی نیزه دلم را و بعد از آن

یک عمر در هوای شما  آتشم زدند

گفتم کجاست خانه خورشید شعله ور              گفتند بوریای شما، آتشم زدند    

دیروز عصر تعزیه خوانان شهرمان

همراه خیمه های شما  آتشم زدند

          امروز نیز نیّر وعمان ومحتشم            با شعر در رثای شما آتشم زدند

         سیدحمیدرضا برقعی

          با صدای استاد کاکاوند

         

http://uploadyar.com/s1/13658798241.mp3

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ فروردين ۹۲ ، ۲۳:۲۵
شما مرا درخت صدا کنید
خوش به حال حر

   اولین اجازه را گرفت...

       اولین رونده بود...

         مشک دریده ندید...

            دست بریده ندید...


+ ای چشم تو بیمار ، گرفتار ، گرفتار            برخیز چه پیشامده این بار علمدار

   گیریم که دست و علم و مشک بیفتد        برخیز فدای سرت انگار نه انگار

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۱ ، ۱۳:۱۲
شما مرا درخت صدا کنید