پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

کشتی نجات...

سه شنبه, ۲۱ خرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۴۰ ب.ظ

از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان ... 

بگذریم ...

فقط ...

دلم گرم حسین (ع) است ...

کشتی نجات برای آنان نیست که بر سجاده ها الهی العفو گویند 

یا بر خوان کرمش اجر عمل گیرند...

کشتی نجات برای غرق شده هاست...



دوباره سایه ی ماه کریمی از سرم کم شد

به تعقیب رجب بودم که شعبان المعظم شد


سلام ای ماه شعبان، ماه منجی، ماه پشت ابر

که از مهرت ظهور حضرت قائم مسلّم شد


رجب ماه علی(ع)، ماه محمّد(ص)، ماه زهرا(س) بود

که با هجران هادی(ع)، ماه شادی محو در غم شد


خوشا عطر امام باقر(ع) و جود اباجعفر(ع)

که در ماه رجب، شیرازه ی اسلام محکم شد


رجب یعنی وفا، یعنی وفات زینب کبری(س)

که هر جا نام زینب بر زبان آمد محرّم شد


جهان بی ماه شعبان رنگ آسایش نخواهد دید

ببین بر درد دنیا، خنده ی آن ماه، مرهم شد


دوباره خنده کردم، گریه کردم، تشنه جان دادم

دوباره کربلا در پیش چشمانم مجسّم شد


حسین(ع) و اکبر و سجاد(ع)، دلتنگ ابالفضل اند

شگفتا شادی شعبان، محرّم در محرّم شد


سر ماهِ بنی هاشم به روی نیزه ی خورشید

سر خورشید، روزی پیش ماه هاشمی خم شد


به شعبان می رسی دلتنگ ، شادان، نیمه جان ، زخمی

دوباره باید آدم شد، دوباره باید آدم شد


دوباره نیمه ی شعبان و دلتنگان بی تابش

دوباره باید از چشم انتظاران همین دم شد


علیرضا قزوه

نظرات  (۱)

دنیا بدون شعبان و متولدینش دنیا نمی شد!

پاسخ:
دنیا به دور شهر تو دیوارْ بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است

کى عید مى‏رسد که تکانى دهم به خویش؟
هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است

شب‏ها به دور شمع کسى چرخ مى‏خورد
پروانه‏اى که دل به دلِ یار بسته است

از تو همیشه حرف زدن کار مشکلى است
در مى‏زنیم و خانه گفتار بسته است

باید به دست شعر نمى‏دادم عشق را
حتى زبان ساده اشعار بسته است

وقتى غروب جمعه رسد، بى‏تو، آفتاب
انگار بر گلوى خودش دار بسته است

مى‏ترسم آخرش تو نیایى و پُر کنند
در شهر شاعرى ز جهان، بار بسته است

مرحوم نجمه زارع

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">