پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهدی اخوان ثالث» ثبت شده است

خدایا


 به کجای این شب تیره بیاویزم 


قبای ژنده ی خود را ؟



+

رسم من فرشتگی نیست ، من که درگیر زمینم

تو خودت اینو می خواستی من یه آدمم همینم

اونی که رو دوش خسته اش یه امانت از تو داره

گاهی کم میاره اما، این امانت رو میاره


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۱ ، ۲۰:۲۳
شما مرا درخت صدا کنید
نمیدونم یه شعر میره رو مخ آدم تا تو وبلاگ نزنه نمیشه !!!

من اینجا بس دلم تنگ است 

و هر سازی که می بینم بد آهنگ است 

بیا ره توشه برداریم 

قدم در راه بی برگشت بگذاریم 

ببینیم آسمان هر کجا آیا همین رنگ است ؟

.

هلا ! من با شمایم ، های ! ... می پرسم کسی اینجاست ؟

کسی اینجا پیام آورد ؟

نگاهی ، یا که لبخندی ؟

فشار گرم دست دوست مانندی ؟

و می بیند صدایی نیست ، نور آشنایی نیست ، حتی از نگاه 

مرده ای هم رد پایی نیست 

.

خدایا به کجای این شب تیره بیاویزم قبای ژنده ی خود را ؟

بیا ره توشه برداریم 

قدم در راه بگذاریم 

کجا ؟ هر جا که پیش آید 

بدانجایی که می گویند خورشید غروب ما 

زند بر پرده ی شبگیرشان تصویر 

.

من اینجا از نوازش نیز چون آزار ترسانم 

ز سیلی زن ، ز سیلی خور 

وزین تصویر بر دیوار ترسانم 

درین تصویر............................ 

قسمت هایی از شعر  چاووشی از مهدی اخوان ثالث بود اگه خوشتون اوومد ادامه شعر در ادامه بخونید ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ بهمن ۹۰ ، ۱۰:۵۶
شما مرا درخت صدا کنید