پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

آقای سی بی لوو ! (معرق ساقه گندم)

دوشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۲، ۰۴:۰۳ ب.ظ

میگه داری چه کار میکنی ؟

-میگم معرق .

میگه به چه دردی می خوره ؟

-میگم قشنگه .

میگه خب نان و آب نمیشه !

- میگم کار هنریه برای نان آب نیست...

میگه پول نمیکنه ، ارزش نداره .

-میگم کار هنری برای پول انجام نمیدن

میگه کار هنری نیست کاردستیه ! می خنده و میره...


+اگه کسی چیز مسخره ای که برای درست کردنش وقت گذاشته بود ، هنری هم نبود ، ارزش پولی هم نداشت ، نشونتون داد ، نگید مزخرفه بگید قشنگه ...