پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

 
 
همه می پرسند 
چیست در زمزمه ی مبهم آب؟
چیست در همهمه ی دلکش برگ؟
چیست در بازی آن ابر سپید؟
روی این آبی آرام بلند
که تورا می برد این گونه به ژرفای خیال 
چیست در خلوت خاموش کبوترها؟
چیست در کوشش بی حاصل موج؟
چیست در خنده ی جام؟
که تو چندین ساعت 
مات و مبهوت به آن می نگری؟

- نه به ابر، 
نه به آب، 
نه به این آبی آرام بلند 
نه به این خلوت خاموش کبوترها 
نه به این آتش سوزنده که لغزیده به جام 
من به این جمله نمی اندیشم. 

من مناجات درختان را هنگام سحر 
رقص عطر گل یخ را با باد
نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه
صحبت چلچله ها را با صبح 
نبض پاینده ی هستی را در گندم زار
گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل
همه را می شنوم، 
می بینم
من به این جمله نمی اندیشم!

به تو می اندیشم
ای سراپا همه خوبی،
تک و تنها به تو می اندیشم.
همه وقت، 
همه جا 
من به هر حال که باشم به تو می اندیشم.
تو بدان این را، تنها تو بدان!
تو بیا 
تو بمان با من تنها تو بمان!

جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب
من فدای تو، به جای همه گلها تو بخند.
اینک این من که به پای تو در افتادم باز 
ریسمانی کن از آن موی دراز،
تو بگیر! 
تو ببند! 
تو بخواه!

پاسخ چلچله ها را تو بگو!
قصه ی ابر و هوا را تو بخوان!
تو بمان با من، تنها تو بمان!

در دلِ ساغرِ هستی تو بجوش 
من همین یک نفس از جرعه ی جانم باقی ست،
آخرین جرعه ی این جام تهی را تو بنوش!
 

فریدون مشیری


از فریدون مشیری
موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۰/۰۸/۱۰
شما مرا درخت صدا کنید

فریدون مشیری ((*tag_post_count*))

نظرات  (۳)

می دونی؟
بعضی از شعرایی که میذاری تکراری ِ تکراریه ها.. اما نمی دونم چه موضوعیه که یه حس جدید به آدم میده..
به وبلاگت می خوره... روشنه... نمی دونم
انقد لطیفه من این وبلاگتو با اسم " لطیف مث ابر" لینک کردم.. عب نداره؟؟ او ن یکی رو هم دلم نیومد حذف کنمش


عاشق این شعرم!

سلام
وبلاگ قشنگیه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">