پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «هوشنگ دیناروند» ثبت شده است

فرصت اگر می‌داد بهتر می‌کشیدم
از کوچه‌های بی‌غزل پر می‌کشیدم

مشک غزل را روی دوشم می‌گرفتم
در لابلای خیمه‌ها سر می‌کشیدم

در خلوت یک خیمۀ ماتم‌گرفته
گهواره‌ای را جای اصغر می‌کشیدم

قطعاً برای تسلیت دادن به زینب
حتی شده یک نیزه کمتر می‌کشیدم

با استعانت از شعور واژه‌هایم
در ذهن‌های مرده باور می‌کشیدم

شاید اگر از آب کوفه خورده بودم
من هم به روی دوست خنجر می‌کشیدم

من شاعرم، اما اگر نقاش بودم
یک عصر عاشورای دیگر می‌کشیدم


هوشنگ دیناروند 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۰ ، ۰۰:۳۶
شما مرا درخت صدا کنید