پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قیصر امین پور» ثبت شده است

بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
از همان لحظه که از چشم یقین افتادند
چشم های نگران آینه ی تردیدند
نشد از سایه ی خود هم بگریزند دمی
هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند
چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود
همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند
غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار
باز هم نام و نشان تو زهم پرسیدند
در پی دوست همه جای جهان را گشتند
کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند
سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است
فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند
تو بیایی همه ساعتها و ثانیه ها
از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند
قیصر امین پور
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۸۹ ، ۱۴:۲۰
شما مرا درخت صدا کنید
نه گندم و نه سیب
آدم فریب نام تو را خورد
از بیشمار نام شهیدانت
هابیل را که نخستین بود
دیگر این روز ها به یاد نمی آوری
هابیل نام دیگر من بود
یوسف، برادرم نیز
تنها به جرم نام تو 
چندین هزار سال
زندانی عزیز زلیخا بود
بتها، الهه ها
وپیکر تمام خدایان را
صورتگران
به نام تو تصویر می کنند
نام تو را
روزی غارنشینان
بر سنگ ها نوشتند
و سنگ ها از آن روز جنگل شدند
امروز هم
از کیمیای نام تو این واژه های خام
در دست های خسته من  شعر می شوند
من در ادای نام تو دم می زنم
شعرم حرام باد
اگر روزی تا بوده
جز با طنین نام تو شعری سروده ام !
نام تو مجنون
نام تو بیستون
نام تو نام دیگر شیرین
نام تو هند
نام تو چین است
و شاعران عاشق در عهد جاهلیت
بر ویرانه های نام تو را می گریستند
نام تو نام دیگر لیلا
نام تو نام دیگر سلماست
نام تو رازی نوشته بر پر پروانه هاست
گلها همه به نام تو مشهورند
آیینه ها از انعکاس نام تو می خندند
در کوچه های خاطره باران
وقتی که خوشه های اقاقی
از نرده های حوصله ی دیوار
سر ریز می کنند
و در مشام باد عطر بنفش نام تو می پیچد
نامت طلسم "بسم" اقاقیهاست
بی نام تو جذام خلا
ده کوره جهان را خواهد خورد
نام تو چیست ؟
لبخند کودکی است که با حالت نجیب
لب باز می کند که بگوید :
"سیب"
نام تو نور
نام تو سوگند
نام تو شور
نام تو لبخند
لبخند در تلفظ نامت ضرورتی است
نامی برای مردن
نامی برای تا به ابد زیستن
نامی برای بی که بدانی چرا
گاهی گریستن
فهرست کوچکی از بیشمار نام شهیدان توست
پیغمبران
به نام تو سوگند خورده اند و شاعران گمنام
تنها به جرم نام تو مرده اند
زیرا که نام کوچک تو
شرخ هزار نام بزرگ
خداست
زیرا هزار نام خدا زیباست!
قیصر امین پور
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ اسفند ۸۹ ، ۱۶:۵۴
شما مرا درخت صدا کنید
شنیدن خبر مرگ باغ دشوار است

ز باغ لاله خبرهای داغ بسیار است

در این کرانه که باران داغ می بارد

به چشم ما گل بی داغ کمتر از خار است

گناه اول ما، افتتاح پنجره بود

گناه دیگر ما، انهدام دیوار است

خوشا اشاعه خورشید در بسیط زمین

صدور نور به هرجا که آسمان تار است

مرا زمان ملاقات آفتاب رسید

مکان وعده ما زیر سایه دار است

قیصر امین پور / آیینه های ناگهان

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ اسفند ۸۹ ، ۰۰:۰۱
شما مرا درخت صدا کنید
ای از بهشت باز دری پیش چشم تو!
افسانه ای ست حور و پری پیش چشم تو
 
صورتگران چین همه انگار خوانده اند
زیباشناسی نظری پیش چشم تو
 
  باید به جای نرگس و مستی بیاوریم
تصویرهای تازه تری پیش چشم تو
 
  "زین آتش نهفته که در سینه ی من است"
خورشید شعله ... نه، شرری پیش چشم تو
 
  هر شب ز چشم تو نظری چشم داشتیم
دارد دعای ما اثری پیش چشم تو؟
 
چیزی نداشتم که کنم پیشکش، به جز
دیوان شعر مختصری پیش چشم تو

مرحوم قیصر امین پور

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۸۹ ، ۰۰:۲۱
شما مرا درخت صدا کنید

اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود

 اگر دفتر خاطرات طراوت
 پر از رد پای دقایق نبود

 اگر ذهن آیینه خالی نبود
 اگر عادت عابران بی‌  خیالی نبود

 اگر گوش سنگین این کوچه‌ها
 فقط یک نفس  می‌توانست
 طنین عبوری نسیمانه را
 به خاطر سپارد

 اگر آسمان می‌توانست یک‌ریز
 شبی چشم‌های درشت تو را
 جای شبنم ببارد

 اگر رد پای نگاه تو را
 باد و باران
 از این کوچه‌ها آب و جارو نمی‌کرد

 اگر قلک کودکی لحظه‌ها را پس انداز می‌کرد
 اگر آسمان سفره‌ی هفت رنگ دلش را

برای کسی باز می‌کرد

 و می‌شد به رسم امانت
 گلی را به دست زمین بسپریم
 و از آسمان پس بگیریم

 اگر خاک کافر نبود
 و روی حقیقت نمی‌ریخت

 اگر ساعت آسمان دور باطل نمی‌زد

 اگر کوه‌ها کر نبودند
 اگر آب‌ها تر نبودند
 اگر باد می‌ایستاد

 اگر حرف‌های دلم بی اگر بود
 اگر فرصت چشم من بیشتر بود
 اگر می‌توانستم از خاک
 یک دسته لبخند پرپر بچینم

 تو را می‌توانستم ای دور
 از دور
 یک ‌بار دیگر ببینم...


                  شعر از زنده یاد قیصرامین پور
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۸۹ ، ۰۰:۲۱
شما مرا درخت صدا کنید