پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۴۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قیصر امین پور» ثبت شده است

اول آبی بود این دل ، آخر اما زرد شد

آفتابی بود، ابری شد ، سیاه و سرد شد

آفتابی بود، ابری شد ، ولی باران نداشت

رعد و برقی زد ولی رگبار برگ زرد شد

صاف بود و ساده و شفاف ، عین آینه

آه، این آیینه کی غرق غبار و گرد شد ؟

هر چه با مقصود خود نزدیکتر می شد ، نشد

هر چه از هر چیز و هر ناچیز دوری کرد، شد

هر چه روزی آرمان پنداشت ، حرمان شد همه

هر چه می پنداشت درمان است ، عین درد شد

درد اگر مرد است با دل راست رویارو شود

پس چرا از پشت سر خنجر زد و نامرد شد؟

سر به زیر و ساکت و بی دست و پا می رفت دل

یک نظر روی تو را دید و حواسش پرت شد

بر زمین افتاد چون اشکی ز چشم آسمان

ناگهان این اتفاق افتاد : "زوجی فرد شد"

بعد هم تبعید و زندان ِ ابد شد در کویر

عین مجنون از پی لیلی بیابانگرد شد

کودک دل شیطنت کرده است یک دم در ازل

تا ابد از دامن پر مهر مادر طرد شد

 

قیصر امین پور

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آذر ۸۹ ، ۲۳:۱۵
شما مرا درخت صدا کنید

کوه گریه می‌کند: آبشار، آبشار! 

سنگ ناله می‌کند: رود، رود بی‌قرار

کوه گریه می‌کند: آبشار، آبشار!

آه سرد می‌کشد باد، باد داغدار

خاک می‌زند به سر، آسمان سوگوار

سرو از کمر خمید، لاله واژگون دمید

برگ و بار باغ ریخت، سبز سبز در بهار

ذره ذره آب شد، التهاب آفتاب

غرق پیچ ‌و تاب شد، جست‌وجوی جویبار

در لبش ترانه‌ آب، از گدازه‌های درد

در دلش غمی مذاب، صخره صخره کوهوار

از سلاله‌ی سحاب، از تبار آفتاب

آتش زبان او، ذوالفقار آب‌دار

باورم نمی‌شود! کی کسی شنیده ‌است

زیر خاک گم شوند، قله‌های استوار؟

بی‌تو گر دمی زنم، هر دمی هزار غم

روی شانه‌ی دلم، هر غمی هزار بار

هر چه شعر گل کنم،‌ گوشه‌ی جمال تو!

هر چه نثر بشکفم، پیش پای تو نثار!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۸۹ ، ۱۱:۱۲
شما مرا درخت صدا کنید

 ای عشق، ای ترنم نامت ترانه‌ها

معشوق آشنای همه‌ عاشقانه‌ها

ای معنی جمال به هر صورتی که هست

مضمون و محتوای تمام ترانه‌ها

با هر نسیم، دست تکان می‌دهد گلی

هر نامه‌ای ز نام تو دارد نشانه‌ها

هر کس زبان حال خودش را ترانه گفت:

گل با شکوفه، خوشه‌ی گندم به دانه‌ها

شبنم به شرم و صبح به لبخند و شب به راز

دریا به موج و موج به ریگ کرانه‌ها

باران قصیده‌ای است تر و تازه و روان

آتش ترانه‌ای به زبان زبانه‌ها

اما مرا زبان غزل‌خوانی تو نیست

شبنم چگونه دم زند از بی‌کرانه‌ها

کوچه به کوچه سر زده‌ام کو به کوی تو

چون حلقه در به در زده‌ام سر به خانه‌ها

یک لحظه از نگاه تو کافی است تا دلم

سودا کند دمی به همه جاودانه‌ها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۸۹ ، ۱۱:۰۷
شما مرا درخت صدا کنید

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

ولى دل به پائیز نسپرده ایم

چو گلدان خالى لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود، ما دیده ایم

اگر خون دل بود، ما خورده ایم

اگر دل دلیل است، آورده ایم

اگر داغ شرط است، ما برده ایم

اگر دشنه دشمنان، گردنیم

اگر خنجر دوستان، گرده ایم

گواهى بخواهید، اینک گواه

همین زخم هایى که نشمرده ایم!

 دلى سر بلند و سرى سر به زیر

از این دست عمرى به سر برده ایم

شعر از قیصر امین پور

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۸۹ ، ۱۱:۰۲
شما مرا درخت صدا کنید
طلوع می‌کند آن آفتاب پنهانی                          زسمت مشرق جغرافیای عرفانی

دوباره پلک دلم می‌پرد نشانه‌ی چیست              شنیده‌ام که میاید کسی به مهمانی

تو ای خلاصه‌ی غم‌های مانده در دل من             بیا که وا رهم این بغض‌های زندانی

تو ای تمام رایحه‌ی نرگسان روی زمین                بیا که این غم هجرت غمیست طولانی

ندیده چشم ترم روی چون‌مهت محبوب               بیا که آب دو چشمم یمیست طوفانی

شکوه نام تو جان مایه‌ی سخن‌هایم                  بیا که لال شوم زان جمال نورانی

سپیده می‌زند از مشرق زمین هر روز                 نفس شماره زند پس چرا نمی   ‌آیی؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۸۹ ، ۲۱:۳۵
شما مرا درخت صدا کنید