پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دل نوشته» ثبت شده است

حرف های ما هنوز ناتمام...

تا نگاه می کنی:

وقت رفتن است

بازهم همان حکایت همیشگی !

پیش از آنکه باخبرشوی

لحظه ی عزیمت توناگزیر میشود

آی...

ای دریغ و حسرت همیشگی !

ناگهان

چقدر زود

دیر می شود ....

سلام  و آخرین سلام

اینجا چقدر خوب بود نه اینجا بلکه آنهایی که اینجا می آمدند ... چقدر من از شما چیزها یاد گرفتم

و هرکس به من کلمه ای بیاموزد مرا بنده خود ساخته است...

بی شک دلم برایتان تنگ خواهد شد...

اما به قول سهراب ... باید امشب بروم ....

میروم شاید تا سلامی دیگر ... شاید هم برای همیشه....

خدا حافظ ...

حلالم کنید....

یا علی .

" اللهم صل علی محمد و آل محمد "

پ.ن 1 :

پیشاپیش فرارسیدن عید سعید فطر رو هم تبریک میگم....

پ.ن 2 :

آرشیو ماهیانه رو بر نمی دارم تا روزی جایی باشد برای خاطره ای ...

پ.ن 3 :

دوستان از اینکه نیومدم تک تک خداحافظی کنم من رو ببخشید ... (حتما ببخشید ها...) نمیدونم شاید هم اومدم ....

۳۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ شهریور ۹۰ ، ۱۶:۳۴
شما مرا درخت صدا کنید