برای سوم خرداد ....
دریافت
اگه روز و شب دنیا، یه عمره غرق تشویشه
یه جمعه این کلاف کور، به دست عشق وا میشه
برای سوم خرداد ....
اگه روز و شب دنیا، یه عمره غرق تشویشه
یه جمعه این کلاف کور، به دست عشق وا میشه
جوان بودند...آدم بودند...
... شهید ...
بدون شرح ...
کربلا...
هیچی ... اصلا حرف زدن از یادم رفت ...
چه ها کردند ...
ما چه می کنیم...
+ حالم بد است...
بعدا نوشت :
+ از قاب شیشه ای : لینک مطلب
.
.
تو نیستی و من و برج های تکراری
تو نیستی و من و عشق های بازاری
تو نیستی و مرا می جوند هی شک ها
تو نیستی و من و خنده ی مترسک ها
تو نیستی و من و روزهای شبزده ام
تو نیستی و من و قلب خارج از رده ام!
تو ساختی همه ام را، اگرچه سوختمت
که توی «کنگره» با سکّه ای فروختمت
فروختم همه ی خاطرات دورم را
فروختم همه ی خویش را، غرورم را
فروختم به سرانگشت ها و تحسین ها
و گم شدم وسط بوق ها و ماشین ها
و گم شدم وسط شهـر و بازی مُدها
میان خندهی «هرچند»ها و«لابد»ها
و گم شدند تمامی آن اصولی که...
و گم شدم وسط کیف های پولی که...
پدر! صریح بگویم، صریح و بی پرده
پدر! نگاه بکن: مهدی ات کم آورده
بگیر دست مرا مثل کودکی هایم
بگیر دست مرا... پا به پات می آیم
بگیر و پاره کن این روزهای زشت مرا
به دست حادثه نسپار سرنوشت مرا...
شبی دراز شده، اعتراض ها مرده
غرور در دل «بازی دراز»ها مرده
قرار تازه ی من، توی کوچه، ساعت هشت
و بی قراری تو توی جبهه ی «سردشت»
و بی قراری تیر و تو، توی «چزّابه»
هزار دختر و من، پیتزا و نوشابه...
شبی که غصّه از این بیشتر نخواهد شد
شبی دراز که دیگر سحر نخواهد شد
همین روز ها هم توی هر شهر و دیاری بعد از چند سال هم
مادرهایی هستن که گم شده ای داشته باشن ...
باز مثل هرشب کسلم قصه نشسته رو دلم
میگن بازم شهید میاد یه عالمه خیلی زیاد
ای ایران ای مرز پر گهر زنده باد ایران
دسته گلای بی زبون گمشده های بی نشون
یزره خاکسترشون دو حلقه انگشترشون
یه تیکه استخون سر یه شاخه گل یه بال پر
یه دکمه پیرهنشون یه زره خاک تنشون
تابوتای یه اندازه تو هرکدم یه سربازه
باد که شیون میزنه ابر که بر تن می زنه
تابوتا خیس آب میشن دسته گلا خراب میشن
می پیچه تو شهرو دهات عطر سلام و صلوات
ای مادرای مهربون ، بچهاتون بچهاتون
دسته گلائی ، که دادید به جبهه ها فرستادین
حالا با تابوت اوومدن با بوی باروت اوومدن
سرندارن پاندارن شوق تما شا ندارند
مادرا از خدا می خوان با گریه ُ دعا می خوان
تابوتاشونُ باز کنن بچهاشونُ ناز کنن
اما بوی عجیب میاد بو کنی بوی سیب میاد
میگن کسی که پا بشه راهی جبهه ها بشه
سربه بیابون بزارن توعاشقی جون بزارن
اوونجا که آفتاب میشینه باغ گل سیب می بینه
بچه های نجیب من باغ گلای سیب من
رو عشقتون پا نذارید میهن تنها نذارید
شعر از عبد الجبار کاکایی - اجرا فریدون آسرایی و بهروز صفاریان
دانلود :
http://j68719.persiangig.com/audio/BooyeSib.MP3
[ آژانس شیشه ای - ابراهیم حاتمیکیا ]
حاج کاظم :
تو میدونی گردان بره خط گروهان برگرده یعنی چی؟
تو میدونی گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی؟
تو میدونی دسته بره خط نفر برگرده یعنی چی؟