این حرفها برای کسی نان نمیشود
بیمار سرنوشت که درمان نمیشود
این پازل کثیف که گفتند زندگیست،
صد قرن هم که بگذرد آسان نمیشود
آخر خدای خوب، بگو پس چرا؟ چرا؟
این چرخ پیر ساحره ویران نمیشود؟
من ،عین اعتراض، تو هم عین عدل باش!
این رسم عدل نیست، به قرآن نمیشود!
یک سیب چیده ایم، مگر ما چه کرده ایم؟
یک ناخنک به سیب که طغیان نمیشود!
ما میهمان باغ بهشت تو بوده ایم
این رسم احترام به مهمان نمیشود!
دستی که بوی سیب گرفته، قلم بکن!
هرچند اشتباه که جبران نمیشود
هرچند من بگویم و هرچند بشنوی،
هذیان من برای کسی نان نمیشود...
افشین یداللهی
+
این رو از روی عصبانیت نوشتم بعد از آرامش احتمالا پاک خواهد شد....