خوشا به حال سنگی که رد پا دارد
درخت مرد ولی رد پای خویش ندید!
خوشا به حال سنگی که رد پا دارد
درخت مرد ولی رد پای خویش ندید!
رسول اکرم صلى الله علیه و آله:
إنَّما بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الخلاقِ؛
براستى که من براى به کمال رساندن مکارم اخلاق مبعوث شده ام.
باور کنیم رجعت سرخ ستاره را
میعاد دستبرد شگفتی دوباره را
باور کنیم رویش سبز جوانه را
ابهام مردخیز غبار کرانه را
باور کنیم ملک خدا را که سرمد است
باور کنیم سکّه به نام محمد(ص) است
مبعث رسول مهربانی مبارک و خجسته باد ...
همین روز ها هم توی هر شهر و دیاری بعد از چند سال هم
مادرهایی هستن که گم شده ای داشته باشن ...
باز مثل هرشب کسلم قصه نشسته رو دلم
میگن بازم شهید میاد یه عالمه خیلی زیاد
ای ایران ای مرز پر گهر زنده باد ایران
دسته گلای بی زبون گمشده های بی نشون
یزره خاکسترشون دو حلقه انگشترشون
یه تیکه استخون سر یه شاخه گل یه بال پر
یه دکمه پیرهنشون یه زره خاک تنشون
تابوتای یه اندازه تو هرکدم یه سربازه
باد که شیون میزنه ابر که بر تن می زنه
تابوتا خیس آب میشن دسته گلا خراب میشن
می پیچه تو شهرو دهات عطر سلام و صلوات
ای مادرای مهربون ، بچهاتون بچهاتون
دسته گلائی ، که دادید به جبهه ها فرستادین
حالا با تابوت اوومدن با بوی باروت اوومدن
سرندارن پاندارن شوق تما شا ندارند
مادرا از خدا می خوان با گریه ُ دعا می خوان
تابوتاشونُ باز کنن بچهاشونُ ناز کنن
اما بوی عجیب میاد بو کنی بوی سیب میاد
میگن کسی که پا بشه راهی جبهه ها بشه
سربه بیابون بزارن توعاشقی جون بزارن
اوونجا که آفتاب میشینه باغ گل سیب می بینه
بچه های نجیب من باغ گلای سیب من
رو عشقتون پا نذارید میهن تنها نذارید
شعر از عبد الجبار کاکایی - اجرا فریدون آسرایی و بهروز صفاریان
دانلود :
http://j68719.persiangig.com/audio/BooyeSib.MP3
[ آژانس شیشه ای - ابراهیم حاتمیکیا ]
حاج کاظم :
تو میدونی گردان بره خط گروهان برگرده یعنی چی؟
تو میدونی گروهان بره خط دسته برگرده یعنی چی؟
تو میدونی دسته بره خط نفر برگرده یعنی چی؟
آسمون بغضشو خالی میکنه
آدمو حالی به حالی میکنه
کوچه ها رنگ زمستون میگیرن
شیشه ها بخار و بارون میگیرن
آدما چتراشونو وا میکنن
گریه ی ابرو تماشا میکنن
نمیخوان مثل درختا تر بشن
از دل قطره ها با خبر بشن
نمیخوان بی هوا خیس آب بشن
زیر بارون بمونن خراب بشن
اما تو چترتو بستی کبوتر
زیر بارونا نشستی کبوتر
رفتیو سنگا شکستن بالتو
اومدی هیچکی نپرسید حالتو
بعضیا دشمنای خونی شدن
بعضیا غول بیابونی شدن
بعضیا میگن که بارون کدومه
بوی نم شرشر ناودون کدومه
آسمون تا بوده آفتابی بوده
مثل روز اولش آبی بوده
دیدی آسمون خراب شدسر ما
غصه شد وصله ی بال و پر ما
حالا تو سایه نشینی مثل من
خوابای ابری میبینی مثل من
چقد اینجا میخوری خون جگر
کبوتر عصاتو بندازو بپر
عبدالجبار کاکایی
پ.ن : چند بیت اشتباه تایپی داشت اصلاح شد ...