.
.
گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد
.
.
علی اصغر داوری
.
.
گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد
.
.
علی اصغر داوری
من همین امروز یا فردا به جنگل می زنم
جرأت دیوانگی در شهر ترسوها کم است!
رضا نیکوکار
مردانی با او خروج خواهند کرد که شعارشان « یالثارات الحسین » است .
این الطّالبُ بِدَم المَقتولِ بِکربلاء.
تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو
ببین باقی است روی لحظه هایم جای پای تو
اگر مومن اگر کافر به دنبال تو می گردم
چرا دست از سر من بر نمی دارد هوای تو
دلیل خلقت آدم، نخواهی رفت از یادم
خدا هم در دل من پر نخواهد کرد جای تو
صدایم از تو خواهد بود اگر برگردی ای موعود
پر از داغ شقایق هاست آوازم برای تو
تو را من با تمام انتظارم جستجو کردم
کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو ؟
نشان خانه ات را از تمام شهر پرسیدم
مگر آن سو تر است از این تمدن روستای تو ؟
یوسفعلی میرشکاک
فایل تصویری این شعر رو حتما دانلود کنید
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
عرض حاجت میکنم آنجا که صاحبخانهاش
پاسخ یک میدهد با ده برابر بیشتر
گاهگاهی که به درگاه کریمی میروم
راه میپویم نه با پا، بلکه با سر، بیشتر
زیر دِین چارده معصومم اما گردنم
زیر دِین حضرت موسَیبنجعفر بیشتر
گردنم در زیر دیِن آن امامی هست که
داده در ایران ما طوبای او بر، بیشتر
آن امامی که «فداکِ» گفتنش رو به قم است
با سلامش میکند قم را معطر بیشتر
قم همان شهری که هم یک ماه دارد بر زمین
همچنین از آسمان دارد چل اختر بیشتر
قصد این بار قصیده از برادر گفتن است
ورنه میگفتم از این معصومه خواهر بیشتر
من برایش مصرعی میگویم و رد میشوم
لطف باباهاست معمولاً به دختر بیشتر
عازم مشهد شدم تا با تو درد دل کنم
بودنم را میکنم اینگونه باور بیشتر
مرقدت ضربالمثلهای مرا تغییر داد
هرکه بامش بیش، برفش... نه! کبوتر، بیشتر
چار فصل مشهد از عطر گلاب آکنده است
این چنین یعنی سه فصل از شهر قمصر بیشتر
پیش تو شاه و گدا یکسانترند از هر کجا
این حرم دیگر ندارد حرف کمتر، بیشتر
ای که راه انداختی امروز و فردای مرا!
چشم بر راه تو هستم روز آخر بیشتر
از غلامان شما هم میشود دنیا گرفت
من نیازت دارم آقا روز محشر بیشتر
بر تمام اهل بیت خویش حسّاسی ولی
جان زهرا(س) چون شنیدم که به مادر بیشتر...
حسین رستمی
مریض آمده اما شفا نمی خواهد
قسم به جان شما جز شما نمی خواهد
برای پیش تو بودن بهانه ای کافی است
بهشت لطف کریمان بها نمی خواهد
دلیل ناله ی ما یک نگاه محبوب است
وگرنه درد دل ما دوا نمی خواهد
فقیر آمدم و دلشکسته پرسیدم:
مگر که شاه خراسان گدا نمی خواهد؟
.
.
قاسم صرافان
آسمان دلگیر بود اینجا، زمینش خسته بود
قرنها بال کبوتر، پای آهو بسته بود
سرزمین عشق بود اما سلیمانی نداشت
ملک عاشق ها هزاران سال سلطانی نداشت
باده نوشان شهرشان یک عمر بی میخانه بود
دست پیمان بسته ی این قوم بی پیمانه بود
تا سحرگاهی ورق برگشت و خوش شد سرنوشت
آمد و خاک خراسان تکه ای شد از بهشت
کعبه و حج فقیران بود، می دانی چه کرد؟
آمد و ذیقعده در تقویم ما ذیحجه کرد
سرزمین تشنه ی ما بعد از آن میخانه داشت
ساقی خوش ذوق در میخانه، سقاخانه داشت
بعد از آن دستان ما در دست گوهر شاد بود
مثل عیسی قبله ی ما پنجره فولاد بود
تا که او را دیده، بند از پای آهو وا شده
از همان روز است چشم آهوان زیبا شده
از همان روز است این دل ها کبوتر می شوند
از تماس چوب پرها صاحب پر می شوند
چشم وا کن کور مادر زاد! گنبد را ببین
نور صحن عالم آل محمد(ص) را ببین
چشم وا کن پاره ای از پیکر پیغمبر است
یا علی گویان بیا! همنام جدش حیدر است
گوش کن اینجا دل هر سنگ می گوید رضا
سینه ی نقاره با آهنگ می گوید رضا
نور می گوید رضا، انگور می گوید رضا
مشهد از نزدیک، قم از دور می گوید رضا
مُهر می گوید رضا، سجاده می گوید رضا
خضر اینجا بر درت افتاده می گوید رضا
السلام ای شمس! محتاج نگاهی مانده ایم
در شب تاریک و مرداب سیاهی مانده ایم
یک نظر کن تا که از دیوار ظلمت رد شویم
شاهد «نورٌ علی نور»ِ تو در مشهد شویم
قاسم صرافان
ماه دل آرا خواننده و آهنگساز: مجید اخشابی ، شاعر: اسحاق انور فایل تصویری فایل صوتی
توی پست بعدی !
در حسرت رویت شب ما, چون گیسویت شد یلدایی
دارد به جنون می کشد افسانه این شیدایی
ماه دل آرا ، گلعذارا ، از چه رو در آسمان چشم ما, کم پیدایی
ما تهی دستان که در عشقت گرفتاریم حسرتی داریم
خاک می گردیم تا گنج حضورت را بدست آریم
ناز خود را گر به نرخ جان کنی , نقدا" خریداریم
سایه خورشید رویت تا به کی سنگین
ماه پیشانی به مشتاقان مکن چین چین
ای جمالت غایت حسن و دل آرایی
ای ماه دل آرا از پس این ابر تیره کی برون آیی
ما تهی دستان که در عشقت گرفتاریم حسرتی داریم
خاک می گریدم تا گنج حضورت را بدست آریم
ناز خود را گر به نرخ جان کنی , نقدا" خریداریم
ماه دل آرا
گلعذارا
از چه رو در آسمان چشم ما, کم پیدایی
نگاه می کنم و آسمان پر از ابر است
چقدر عاشقم این آفتاب پنهان را...
- حسن بیاتانی -
مهربانم! چشم بارانی چه می آید به تو
این ردای سبز روحانی چه می آید به تو
آن نگاه زیرچشمی با وقارت می کند
این تبسم های پنهانی چه می آید به تو
حرکت آن خال مشکی با تکان های لبت
تا که شب «والیل» می خوانی چه می آید به تو
موی مجنون، ریش درویشی چه می آید به من
ناز لیلا، اخم سلطانی چه می آید به تو
اخم کن! آخر نمی دانی که وقتی ابرویت
چین می اندازد به پیشانی، چه می آید به تو
بی قرارِ رفتنی، موجی بزن دریای من!
گرچه آرامی، پریشانی چه می آید به تو
قیصرِ رومی حجازی! آن عبور با شکوه
با سواران خراسانی چه می آید به تو
خال تو آن نقطه ی پایان دفترهای ماست
خال در این بیت پایانی چه می آید به تو
قاسم صرافان
رو به گندم زارها میآیی ای مولای گندمگون
آیه صلحند چشمان شما والتین و الزیتون
ابروانت خط نستعلیق خطاطی زبردستند
آخرین بیت از غزلهایی خیال انگیز و یکدستند
بیتِ آخر حالتش این است، غافلگیر خواهد کرد
ـ ناز دارد ـ میرسد هرچند گاهی دیر خواهد کرد
نرگس اینجا غرق در ترکیب خالت با لب است امشب
«آن شب قدری که گویند اهل خلوت امشب است »، امشب
دارد از بالا محمد (ص) هم خودش را در تو میجوید
میزند بر شانههای حیدر و با شوق میگوید:
ـ مثل زهرا(س) میشود از دور چشمش را که میبندد
خوب با دقت نگاهش کن علی(ع) ! مثل تو میخندد
بی محمد(ص) مانده یثرب تا تو شب با ماه تنهایی
بی علی(ع) ماندیم تا تو بازهم با چاه تنهایی
لحظهها را بی تماشایت نگو باور کنم مولا!
«من نه آن رندم که ترک ساقی و ساغر کنم» مولا!
تا کی اینجا قصهی خورشید پنهان را بخوانم من
«یوسف گمگشته باز آید به کنعان» را بخوانم من
با ستاره منتظر میمانم آری صبح نزدیک است
آه بیدارانِ این شب زنده داری! صبح نزدیک است
قاسم صرافان
ای خدایی که اهل اسراری، که به پروانهها نظر داری
که خودت عاشقی، خبر داری از دل بیپناه عاشقها،
بعد از این روزهای در زنجیر، درد شلاقهای بیتاثیر
برسان مرد مهربانی که بگذرد از گناه عاشقها...
قاسم صرافان