هرشب برای آمدنت نذر میکنم تا کی نصیب ، دیدن فرداست؟ ؛ العجل
تا اینجا پست امشب من بود ولی با دیدن این عکس(+ و + و چند تای دیگه که جدا توصیه می کنم نبینید بخصوص خانم ها و مریض های قلبی و افراد دل نازک ، چون تصاویر قتل عام مردم سوریه است و تصویه بدن تکه پارهی یک کودک ، اصلا دلم ریخت ، مو به تنم سیخ شد ، خدا خودت کمک کن ، خدایا مهدی ما برسان ، دعای فرج بخوانید ، خواهشا !... )
گاهی می بینم و می شنوم یه عده بی همه چیز در داخل از وهابی ها و تکفیری ها و آمریکا و ... حمایت می کنند و اسد و حزب الله را مورد بد و بی راه قرار میدن و اسم خودشان را ایرانی و طرافدار صلح و می گذارند خدای درد نفهمی عجیب سنگین است... این تکفیری های انسانیت را بد نام کرده اند ، آدمیت که اصلا حرفشم نزن! مفتی های نفهم و هوس بازشان هم که برای خوش مزه شدن جهادشان هر روز بر فتوای غیر انسانی که هیچ ، غیر حیوانیشان می افزایند ....
اللهم عجل لولیک الفرج.
« وقتی در شام دو گروه نظامی اختلاف کنند ، نشانهای از نشانههای الهی آشکار میشود پرسیدند : ای امیرالمومنین آن نشانه چیست؟ فرمود : زمین لرزهای در شام [سوریه] رخ میدهد
که صد هزار نفر در اثر آن هلاک میگردند و این را خداوند رحمتی برای مۆمنان و عذابی برای کافران قرار میدهد
وقتی آن هنگام فرا رسد نظاره گر سوارانی دارای اسبهایی سفید و درفشهای زرد رنگ باشید که از مغرب روی میآورند تا وارد شام میشوند و در آن لحظات است که فریاد و بیتابی بزرگ و مرگ سرخ فرا میرسد
وقتی آن وضع پیش آمد پس بنگرید فـرو رفتن آبادی ای از روستاهای دمشق را که به آن
« حرشا » میگویند ، در این هنگام فرزند هند جگر خوار (سفیانی) از بیابان خروج کرده
بر منبر دمشق قرار میگیرد، در این بحبوحه در انتظار ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) باشید »
عصر ظهور
تالیف : على کورانى
http://razaviye.ir/download/asrezohoor/
این حتما بخوانید مخصوصا سیمای کلی زمان ظهور همون فصل های اول ، بعد از مقدمه...
+++++
این لینک هم برید ... من متاسفم شما رو نمیدونم...؟!
در تاریخ هست زمانی که یحیی (ع) را کشتند بر خونش که بند نمی آمد خاک ریختند تا به اندازه کوهی سرخ تشکیل شد ، بعد ازحمله بخت النصر (گمانم) به آن منطقه و بر اندازی آن حکومت ، بخت النصر پرسید که این کوه چیست ؟ گفتید بر اثر بند نیامدن خون یحیی نبی تشکیل شده ، دستور داد تمام مردمی که زمانی که یحیی را کشته اند در شهر بوده اند را بکشد که خون بند بیاید ، همه را کشتند! خون بند نیامد ، گفت بگردید حتما کسی مانده ؟ گشتند پیرزنی فلج و کور مانده بود!
گفتند این را هم بکشیم ؟ ، گفت بکشید کشتند و خون بند آمد
آن پیرزن هم فلج و هم کور بود ولی توان فریاد زدن داشت که آی ظالم ها یحیی را نکشید ...
++++
متأسفانه اوضاع ما چنین است: عدهای از نوادگان همان قوم هیزم به دست، همانها که خانهی وحی را آتش زدند، به جان شیعیان افتادهاند و از آنان مرد و زن و کودک میکشند و خانه آتش میزنند...
ما چه میکنیم؟
ما از ترس این که مبادا لقمهای از سفرهمان به سوی آنان برود، برای نجاتشان حتی دعا هم نمیکنیم... از چه میترسیم؟ این که مبادا سهمیه بنزینمان کم بشود یا حجم سفرههای اسرافکارانه در مهمانیهای بیدرد و عارمان کوچک گردد؟
دعا که مجانیست...