پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

بدون شرح

پنجشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۲، ۰۲:۲۷ ق.ظ

آیت الله بهجت: 

 ما آمده ایم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم ، نه اینکه با هر قیمتی زندگی کنیم ؛

زندگی ما حکایت یخ فروشی است که از او پرسیدند: فروختی ؟ گفت: نه ، ولی تمام شد !


همیشه از گوش کردن سخنرانی های مرحوم بهجت که -کم هم هستن- پرهیز می کنم ... چون خیلی تاثیر گذار است و روان آدم را به هم میزند.. همین جمله اش مو بر آدم سیخ می کند...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۰۱/۲۲
شما مرا درخت صدا کنید

تصاویر ((*tag_post_count*))

نظرات  (۷)

این پرشین بلاگ فکر میکنه هرکی عکس تو سایتش میذاره حق ثبتشو قبلا پرداخت کرد
خلاصه اینکه :تصویر باز نشده برادر

پاسخ:
برای من باز میشه !

الان درسش می کنم....
زندگی، قصه مرد یخ فروشی است که ازاو پرسیدند:فروختی؟ گفت:نخریدند،تمام شد

دور از جون شما چه وحشتناک زندگی میکنیم...

پاسخ:
این مطلب راستش شرح داشت تا چند ساعتی، حتی تا وقتی "اعظم - هرشب تنهایی" هم که نظر داده بودند هم شرحش بود ، نمیدانم چرا بدون شرحش کردم ولی خوب است که دوستان ریز بین و نکته سنج اند. دقیقا این جمله رو زیر عکس نوشته بودم که شما هم فرمودید....

آیت الله بهجت:
ما آمده ایم زندگی کنیم تا قیمت پیدا کنیم ، نه اینکه با هر قیمتی زندگی کنیم ؛
زندگی ما حکایت یخ فروشی است که از او پرسیدند: فروختی ؟ گفت: نه ، ولی تمام شد !

و یه چیزی، دور از جون شما که ماشاالله رو به راهید ... شاکر باشید ... حالا سرعت هم بگیرید ...
ور نه این که عین زنده بودن ماست...
یخ...!

راستی! این یخ شدن آب است که جای غصه خوردن دارد، یا آب شدن یخ؟ بین خودمان بماند من بیشتر از یخ زدگی می‌ترسم تا آب شدگی...

پاسخ:

سلام
یعنی الان اگه گوسفند اینترنتی وجود داشت باید پیش قدم شما قربانی می کردیم

صفا آوردید...

یخ شدن هم وحشت ناک است!

ولی این یخ ها که دیدید زندگی من است ، عمر من است، سرمایه من یخ فروش است که نفروخته در ظهر تابستان آب می شود!
...

هیچ چیز قابل برگشتن نیست
که زمان می گذرد
و زمان واژۀ محدودیت است
همچنان می گذرد....
*
و نمی آید باز
که بسازیم سلامی به لبی
که بگیریم سحر را ز شبی
*
و اگر مُرد کبوتر در باد
و اگر بغض نشست در فریاد
*
و اگر خاطره ای تنها ماند
و اگر حرف غمی بر جا ماند
*
و اگر سقف دلی در هم ریخت
و سکوتی هیجان را آمیخت
*
و اگر فکر حقیقت پر زد
و گناه هوسی بر سر زد
*
و اگر دست سخاوت کم شد
و اگر روح لطافت غم شد
*
یا که تشویش، کلامی را برد
یا ندامت به سؤالی برخورد
*
و اگر عشق به ویرانه نشست
شیشۀ عمر وفایی بشکست
*
و اگر لحظۀ باران نرسید
فکر آسودگی جان نرسید
یا که خندیدی به اشکی که چکید
*
هیچ چیز قابل برگشتن نیست

که زمان میگذرد...

"فریبا شش بلوکی"

...

پاسخ:
چقدر قشنگ ممنون...
..

زندگی چون ساعت شماطه‌ دار کهنه‌ای
از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده است...‏

"فاضل نظری"

...

پاسخ:
مرسی
زندگی هم همین است. افرادی می آیند، دوره ای می گذرانند و آب می شوند می روند زیر زمین. این آب همان روح است در وجود ما.

پاسخ:
سلام

ممنون چه نگاه قشنگی....
آقا اجازه ما این عکس رو خیلی دوست داریم!!!

پاسخ:
آورین بر سلیقه شما !

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">