صندوقچه راز خدا را نفروشید
يكشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۰، ۰۳:۵۵ ق.ظ
این حنجره این باغ صدا را نفروشید
این پنجره این خاطرهها را نفروشید
در شهر شما باری اگر عشق فروشی است
هم غیرت آبادی ما را نفروشید
تنها، بهخدا، دلخوشی ما به دل ماست
صندوقچه راز خدا را نفروشید
سرمایه دل نیست بجز آه و بجز اشک
پس دستکم این آب و هوا را نفروشید
در دست خدا آیینه ای جز دل ما نیست
آیینه شمایید شما را نفروشید
در پیله پرواز بجز کرم نلولد
پروانه پرواز رها را نفروشید
یک عمر دویدیم و لب چشمه رسیدیم
این هروله سعی و صفا را نفروشید
دور از نظر ماست اگر منزل این راه
این منظره دورنما را نفروشید
قیصر امین پور
___________________________
نمی دانم چرا این روزها دقیقن فکر می کنم حالم من است این بیت :
یاران عبث نصیحت بی حاصلم کنید
دیـوانه ام من، عقل ندارم، ولم کنید
واصلا حال من نیست این شعر : "رفتار من عادی است "
هر چند "رفتار من عادی است" مرحوم امین پور را روزی سه وعده هر هشت ساعت یک بار می خورم ولی درمان نمی شود
رفتار من اصلا عادی نیست
دوستان و آشنایان هم از دور همین را میگوید
این روزها هیچ حال و هوای ندارم
"این روزها گاهی خدا را هم یک جور دیگر میپرستم" سخت ترین و دور ترین جمله است که می گویم هزار بار هم که بخوانم نمی شود .... انگار با تکرار و خواندن دوباره و دوباره هم نزدیک نمی شود ...
من آماده ی حول حالنا... گفتن نیستم ... دستم به مقلب القلوب نمی رسد ...
بعدا نوشت : اصلا یادم رفت که این خانه تازه ساز است اصلا یادم رفت اینجا را معرفی کنم اصلا یادم رفت به دوستانم آدرس اینجا رو بدم ...
جان ندارم الان تا بعد...