پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

گمان می کنم که زمانش رسیده برگردی 

به ساحت شب قدر ای سپـیـد برگردی 


هزار بیت فرج نذر می کنم شاید 

به دفتر غزلم ای قصیـده برگردی 


زمان آن نرسیـده کرامتـی بکنی؟ 

قدم به خانه گذاری به دیده برگردی؟ 


مزار حضرت مهتاب را نشان بدهی 

به شهـر سبز ترین آفریده برگردی؟ 


گمان کنم که زمانش... گمان کنم حالا 

که پلـک شاعــری من پریده برگردی 


نگاه کن به خدا بی تو زندگی تنهاست 

قبول کن که زمانش رسیــده برگردی 


                                                 «نغمه مستشار نظامی»

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">