یاری کن، و گره زن نگه ما و خودت با هم باشد که تراود در ما، همه تو.
پنجشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۰، ۱۰:۳۷ ب.ظ
پیغام ماهی ها
رفته بودم سر حوض
تا ببینم شاید، عکس تنهایی خود را در آب
آب در حوض نبود.
ماهیان می گفتند:
***
هیچ تقصیر درختان نیست.
ظهر دم کرده تابستان بود،
پسر روشن آب، لب پاشویه نشست
و عقاب خورشید، آمد او را به هوا برد که برد.
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب.
برق از پولک ما رفت که رفت.
ولی آن نور درشت،
عکس آن میخک قرمز در آب
که اگر باد می آمد دل او، پشت چین های تغافل می زد،
چشم ما بود.
روزنی بود به اقرار بهشت.
تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی، همت کن
و بگو ماهی ها، حوضشان بی آب است.
***
باد می رفت به سر وقت چنار.
من به سر وقت خدا می رفتم.
از مجموعه حجم سبز - سهراب سپهری
پ.ن:
(عنوان مطلب از نیایش -شرق اندوه سهراب)
آنقدر که وقتی دفعه قبل سر زدم، نتوانستم حتی یک خط هم نظر بذارم...