پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

 اگر داغ رسم قدیم شقایق نبود

 اگر دفتر خاطرات طراوت

 پر از رد پای دقایق نبود


 اگر ذهن آیینه خالی نبود

 اگر عادت عابران بی‌خیالی نبود


 اگر گوش سنگین این کوچه‌ها

 فقط یک نفس می‌توانست

 طنین عبوری نسیمانه را

 به خاطر سپارد


 اگر آسمان می‌توانست یک‌ریز

 شبی چشم‌های درشت تو را 

 جای شبنم ببارد


 اگر رد پای نگاه تو را

 باد و باران

 از این کوچه‌ها آب و جارو نمی‌کرد


 اگر قلک کودکی لحظه‌ها را پس انداز می‌کرد

 اگر آسمان سفره‌ی هفت رنگ دلش را


 برای کسی باز می‌کرد


 و می‌شد به رسم امانت

 گلی را به دست زمین بسپریم

 و از آسمان پس بگیریم


 اگر خاک کافر نبود

 و روی حقیقت نمی‌ریخت


 اگر ساعت آسمان دور باطل نمی‌زد


 اگر کوه‌ها کر نبودند

 اگر آب‌ها تر نبودند

 اگر باد می‌ایستاد


 اگر حرف‌های دلم بی اگر بود

 اگر فرصت چشم من بیشتر بود

 اگر می‌توانستم از خاک

 یک دسته لبخند پرپر بچینم


 تو را می‌توانستم ای دور

 از دور

 یک‌بار دیگر ببینم.


زنده یاد قیصرامین پور


 پ.ن:

ماذا وجد من فقدک ؟ و ما الذی فقد من وجدک ؟ لقد خاب من رضی دونک بدلا.

چه دارد آن کس که تو را ندارد؟ و چه ندارد آن که تو را دارد؟ آن کس که به جای تو چیز دیگری را پسندد و به آن راضی شود، مسلما زیان کرده است. 

دعای عرفه ، امام حسین (ع) 

________________________________________________

رمضان نوشت:

نقل شده شیطان پس از مطرودیت از باب رحمت و مهلت گرفتن از خدا عرض کرد:
به عزتت سوگند! تا جان در تن آدمیزاد هست، دست از فریب وی بر نمی دارم و از دلش بیرون نمی روم.
خداوند منان فرمود:
به عزتم سوگند! تا جان در تن آدمیزاد هست، در توبه را به رویش نمی بندم و از پذیرش وی روبرنمی گردانم.


نظرات  (۶)

سلام

مثل همیشه یک انتخاب به جا و زیبا بود

بازم از نظر لطفت به اشعارم متشکرم
سلام
ممنون که داستانمو خوندید
ولی نظرتون خیلی کم بود لااقل می گفتید چی خوب بود چی بد بود!
شعر هم خیلی چسبید ممنون
خدا رحمت کنه قیصر شعر فارسی رو...
اگر عادت عابران بی‌خیالی نبود

اگر فرصت چشم من بیشتر بود

روحش شاد


خدایا: راضی نمی شوم به کسی غیر تو ولی
جانا بگو که تو از من رضا شدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام وبلاگت خیلی قشنگه
مطالبتم جالبه
رمضان نوشتتون خیلی قشنگ بود.من بهش میگم نشونه.لینکتون می کنم با اجازه.شمام منو لینک کنین خوشحال میشم.
۲۶ مرداد ۹۰ ، ۱۴:۱۰ آسمان مال من است
سلام بر آقا جمال عزیز...کیف کرده از این عکسه......خوبی خوشی چه خبرا؟
داداش اپم...تشریف بیارید...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">