پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

مرا ببر امید دلنواز من ببر به شهر شعر ها و شورها

يكشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۰، ۰۹:۴۵ ب.ظ
نگاه کن که غم درون دیده ام
چگونه قطره قطره آب می شود
چگونه سایه سیاه سرکشم
اسیر دست آفتاب می شود
نگاه کن
تمام هستیم خراب می شود
شراره ای مرا به کام می کشد
مرا به اوج می برد
مرا به دام میکشد
نگاه کن
تمام آسمان من
پر از شهاب می شود
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها ز ابرها بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها
به راه پر ستاره ه می کشانی ام
فراتر از ستاره می نشانی ام
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم
چه دور بود پیش از این زمین ما
به این کبود غرفه های آسمان
کنون به گوش من دوباره می رسد
صدای تو
صدای بال برفی فرشتگان
نگاه کن که من کجا رسیده ام
به کهکشان به بیکران به جاودان
کنون که آمدیم تا به اوجها
مرا بشوی با شراب موجها
مرا بپیچ در حریر بوسه ات
مرا بخواه در شبان دیر پا
مرا دگر رها مکن
مرا از این ستاره ها جدا مکن
نگاه کن که موم شب براه ما
چگونه قطره قطره آب میشود
صراحی سیاه دیدگان من
به لالای گرم تو
لبالب از شراب خواب می شود
به روی گاهواره های شعر من
نگاه کن
تو میدمی و آفتاب می شود

فروغ فرخزاد

نظرات  (۶)

۳۰ خرداد ۹۰ ، ۰۲:۱۳ نگاه نگران
سلام
وبلاگ بسیار بسیار... زیبایی دارید از خواندن اشعار واقعا لذت بردم .
همینطور پیوند های خوبی دارید

با اجازه لینک می شوید.
تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطر ها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها ز ابرها بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعر ها و شورها........

اگه بدونین من این شعرو چقد دوست دارم
اصلا همیشه وقتی میخونمش انگاز واقعا میرم به شهر شعرها و شورها........

سلام
بعد از خیل خوب بود و اینا
یه مسابقه وبلاگ نویسی قرآنیه تا4 تیر وقت داره یکی از حوزه هاش شعره.از دیروز که فهمیدم تاحالا توفکرم که بیام بهتون خبر بدم شرکت کنین
سلام دوست عزیز
ممنون از حضور خوبت
و تشکر از غزل بسیار
قشنگی که نوشتی.
مرسی که به گذری عاشقانه آمدید.
متاسفانه در مورد احساس حق با شماست.
دفعه بعد که آمدید در مورد شعرهام هم نظر بدید.
میتونیم تبادل لینک کنیم؟
این شعر فروغ را خیلی دوست دارم.
قانون جنگل زشت رویی را به من آموخت...
آموختم طاووس را صیاد خواهد برد
ویرانه ی دوزخ به این دنیا شرف دارد...
این گنج بادآورده را کِی باد خواهد برد؟؟

_________________________________
همینجوری...
تو ذهنم بود
پاسخ:
ممنون خیلی زیبا بود.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">