پیاده رو

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده آمده بود ، پیاده خواهم رفت

پیاده رو

به نام خدا
خدایی که بر سفره شما با کاسه ای خوراک و تکه ای نان مینشیند و بر بند تاب با کودکانتان تاب می خورد و در دکان شما کفه های ترازویتان را میزان میکند و در کوچه های خلوت شب با شما آواز میخواند... به شرط اعتقاد ؛به شرط پاکی دل؛به شرط طهارت روح؛به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.به شرط اینکه بشویید قلبهایتان را از هر احساس نا روا! و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف؛و زبانهایتان را از هر گفتار ناپاک؛ و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار و برهیزید از ناجوانمردی ها ناراستی ها نامردمی ها! مگر از زندگی چه می خواهید که در خدایی خدا یافت نمی شود؟؟؟

برگرفته از سخنان ملا صدرا شیرازی

از بسیجی‌ها بسیجی تر شدند

دوشنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۰، ۰۲:۴۳ ب.ظ
فصل های پیش از اینم ابر داشت
بر کویرم بارشی بی صبر داشت

پیش از اینها آسمان گلپوش بود
پیش از اینها یار در آغوش بود

اینک اما عده‌ای آتش شدند
بعد کوچ کوه ها آرش شدند

از بلند از حلق آویزها
قلب‌های مانده در دهلیزها

بذرهایی ناشناس و گول و گند
از میان خاک و خون قد می‌کشند

بعضی از آنها که خون نوشیده‌اند
ارث جنگ عشق را پوشیده‌اند

عده‌ای حسن القضاء را دیده اند
عده‌ای را بنزها بلعیده اند

بزدلانی کز هراس ابتر شدند
از بسیجی‌ها بسیجی تر شدند

ای بی جان ها! دلم را بشنوید
اندکی از حاصلم را بشنوید

توچه می‌دانی تگرگ و برگ را
غرق خون خویش،‌ رقص مرگ را

تو چه می‌دانی که رمل و ماسه چیست
بین ابروها رد قناسه چیست

تو چه می‌دانی سقوط «پاوه» را
«عاصمی» را «باکری» را «کاوه»‌را

هیچ می دانی «مریوان» چیست؟‌ هان!
هیچ می‌دانی که «چمران»‌کیست؟ هان!

هیچ می‌دانی بسیجی سر جداست؟
هیچ می‌دانی «دو عیجی»‌ در کجاست؟

این صدای بوستانی پرپر است
این زبان سرخ نسلی بی سر است


تو چه می دانی، چه می دانی، چه...
چون از این دریا نبردی شبنمی

با همان‌هایم که در دین غش زدند
ریشه اسلام را آتش زدند

با همان‌هاکز هوس آویختند
زهر در جام خمینی ریختند

پای خندق‌ها احد را ساختند
خون فروشی کرده خود را ساختند

زنده‌های کمتر از مردارها
با شما هستم، غنیمت خوارها

بذر هفتاد و دو آفت در شما
بردگان سکه! لعنت بر شما

باز دنیا کاسه خمر شماست
باز هم شیطان اولی الامر شماست

با همانهایم که بعد از آن ولی
شوکران کردند در کام علی

باز آیا استخوانی در گلوست؟
باز آیا خار در چشمان اوست؟

ای شکوه رفته امشب بازگرد!
این سکوت مرده را درهم نورد

از نسیم شادی یاران بگو
از «شکست حصر آبادان» بگو!

از شکستن از گسستن از یقین
از شکوه فتح در «فتح المبین»

از «شلمچه»، «فاو»‌ از «بستان» بگو!
از شکوه رفته! از «مهران»‌ بگو!

از همانهایی که سر بر در زدند
روی فرش خون خود پرپر زدند

شب شکاران سحر اندوخته
از پرستوهای در خود سوخته

زان همه گلها که می بردی بگو!
از «بقایی» از «بروجردی» بگو!

پهلوانانی که سهرابی شدند
از پلنگانی که مهتابی شدند

ای جماعت! جنگ یک آیینه است
هفته تاریخ را آدینه است

لحظه ای از این همیشه بگذرید
اندرین آیینه خود را بنگرید

عشق بود و داغ بود و سوز بود
آه! گویی این همه دیروز بود

اینک اما در نگاهی راز نیست
درگلویی عقده آواز نیست
تیردان پرتیر و تیرانداز نیست

نسل های جاودان فانی شدند
شعرها هم آنچه می دانی شدند

روزگاران عجیبی آمدند
نسل های نانجیبی آمدند

ابتدا احساس هامان ترد بود
ابتدا اندوهامان خرد بود

رفته رفته خنده ها زاری شدند
زخم هامان کم کمک کاری شدند

خواب دیدم دیو بیعار کبود
در مسیل آرزوها خفته بود

خواب دیدم برفها باقی شدند
لحظه‌های مرده ام ساقی شدند

ای شهیدان! دردها برگشته اند
روزهامان را به شب آغشته‌اند

فصل هامان گونه‌ای دیگر شدند
چشمهامان مست و جادوگر شدند

روحهامان سخت و تن آلوده‌اند
آسمانهامان لجن آلوده‌اند

هفته ها در هفته ها گم می‌شوند
وهم‌ها فردای مردم می‌شوند

فانیان وادی بی سنگری!
تیغ ها مانده در آهنگری
حاصل آن ماجراها حیرت است؟
میوة‌ فرهنگ جبهه عشرت است؟

حاصل آغازها پایان شده است؟
میوة فرهنگ جبهه نان شده است؟

شعله ها! سردیم ما، سردیم ما
رخصتی، ‌شاید که برگردیم ما

«یسطرون»‌هم رفت و ما نون مانده‌ایم
بعد لیلا باز مجنون مانده‌ایم

پشت آغازی که اقیانوس شد
در سکوت خویش جیحون مانده‌ایم

فاتحان رفتند و پای برجها
در تکاپوی شبیخون مانده‌ایم

بعد اتمام بیابان‌ها هنوز
ما بیابانگرد و مجنون مانده‌ایم

بحر مرداب است بی امواج،‌آی !
عشق یک شوخی است بی حلاج، آی!

یک نفر از خویش دلگیر است باز
یک نفر بغضش گلوگیر است باز

زخمی‌ام، اما نمک... بی فایده است
درد دارم، نی لبک... بی فایده است

عاقبت آب از سر نوحم گذشت
لشگر چنگیز از روحم گذشت

جان من پوسید در شبغاره‌ها
آه آی خمپاره‌ها، خمپاره‌ها

منبع: ماهنامه صبح دوکوهه
شعر: محمد حسین جعفریان

لینک دانلود آهنگ تیتراژ اخراجی ها قسمتی از این شعر با صدای بهنام صفوی

نظرات  (۱۰)

_____________%%%%%
____________%%%%%%
_____________%%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%
_____________%%%__%%
_____________%%%__%__%
_____________%%%___%__%
_____________%%%___%___%
_____________%%%___%___%
______%%____%%%__%____%
_____%__%_%%%%%%____%
______%___%%_____%____%
______%____%%%%%____%
________%___________%%
_________%_________%%
_________%%_______%%
________%%_________%%%
_______%%___________%%%
______%%____گیتارچابهار__%%%
_____%%________________%%
_____%%________________%%
_____%%%_______________%%
______%%______________%%%
_______%%%____________%%
_________%%%%________%%
بیایید دوست داشتن رو یاد بگیریم و همدیگه رو دوست داشته باشیم

+++++
روزى ابلیس بر حضرت عیسى مسیح ظاهر شد، و به او گفت :
مگر تو نمى گوئى هیچ چیزى به انسان نمى رسد مگر اینکه خداوند آن را برایش
مقدر کرده باشد.
عیسى پاسخ داد: آرى ، چنین است .
ابلیس : پس بیا خودت را از بالاى این قله کوه به پائین پرت کن .
اگر براى تو سلامتى مقدر شده باشد سالم خواهى ماند، و اگر سلامتى مقدر
نشده بود که ...
عیسى : اى ملعون ، خداوند بندگانش را امتحان مى کند، نه بنده ، خدایش را

++++++
سلام...

ممنون از حضور سبزتان در وبم.
ممنون از شعره زیبایی که گذاشته بودید.
سلام علیکم
سلام...
آهنگ رو شنیده بودم.
ممنونم واسه کامنتتون.
موفق باشید
یکی از بهترین اشعاری بود که تابه حال شنیده بودم

خیلی خیلی خیلی زیبا بود...

تلنگری برای یک اشک واقعی!
۲۴ فروردين ۹۰ ، ۱۸:۵۳ آسمان مال من است
سلام ...
لذت بردم...خیلی قشنگ بود...
۲۴ فروردين ۹۰ ، ۱۸:۵۳ آسمان مال من است
هشدار گمان بی نیازی نکنیم
با رنگ و درنگ چهره سازی نکنیم
حیثیت انقلاب خون شهداست
با حرمت انقلاب بازی نکنیم
۲۴ فروردين ۹۰ ، ۱۸:۵۴ آسمان مال من است
آنان که با ایثار دست از جان کشیدند
در عرصه ی پیکار حق شور آفریدند
در خلوت خموش شبهای شهادت
افسانه ی ایثار گفتندو شنیدند
از شهله های جان شکار ظلم و بیداد
پروانه وش پروا نکردند و پریدند
مهر رهایی تا دمد ان مهربانان
در بستری از اتش و خون آرمیدند
بر قله های استقامت راست قامت
ان پاکبازان مامن عزت گزیدند
سرو، سپیدارو صنوبر سوگواران
از داغ مرگ سرخشان یکسر خمیدند
باید که از جان لاله ها را پاس داریم
چون یادگار خون یاران شهیدند
سلام وبلاگ شما هم بسیار زیبا و پر از مطالب قشنگه ممنون که به وبم سر زدی
سلام جمال جان
امیدوارم خدا به حق حضرت زهرا(س) به قلبتون یه آرامشی بده که شاد باشه و به نور ولایت مولامون علی(ع) همیشه فرهمند باشه

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">