تقصیر عشق بود
شنبه, ۲ بهمن ۱۳۸۹، ۰۱:۵۵ ق.ظ
باران گرفت نیزه و قصد مصاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
آتش نشست و خنجر خود را غلاف کرد
گویی که آسمان سر نطقی فصیح داشت
با رعد سرفههای گران سینه صاف کرد
تا راز عشق ما به تمامی بیان شود
با آب دیده آتش دل ائتلاف کرد
جایی دگر برای عبادت نیافت عشق
آمد به گرد طایفهی ما طواف کرد
اشراق هر چه گشت ضریحی دگر نیافت
در گوشهای ز مسجد دل اعتکاف کرد
تقصیر عشق بود که خون کرد بیشمار
باید به بیگناهی دل اعتراف کرد
قیصر امین پور
مال هر کدومتون بود باید بگم: عالیه!
تعابیرش، توصیفاش...
اونجا که به این مصرع می رسه: با رعد سرفه های گران سینه صاف کرد
فوق العاده است.
می تونم یادداشتش کنم؟